دكتر امان قرايي مقدم، جامعه شناس و استاد دانشگاه تربيت معلم - ميراث خبر - گروه اجتماعي:
«اين مقاله از ديدگاه جامعهشناسي سياسي و تاريخي در جواب مقاله روزنامه گاردين نوشته شده است.»
«اگر چه پيش خردمند خاموشي ادب است / به وقت مصلحت آن به كه در سخن كوشي / دو چيز طيره عقل است دم فرو بستن / به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشي»
(سعدي)
«جاناتان جونز» (Janathan Jones) گزارشگر روزنامه گاردين از برداشت خود از نمايشگاه آثار باستاني ايران «امپراطوري گمشده» كه در لندن برگزار شده است در تاريخ شنبه 19/6/1384 هشتم سپتامبر 2005 و در مقالهاي، تحت عنوان «امپراطوري شر» (The Evil Empire) امپراطوري ايران باستان را امپراطوري شر خوانده و ايرانيان باستان را نخستين تبهكاران تاريخ ناميده. در همان حال اسكندر مقدوني كه ميليونها نفر را از «بوسفور و آسياي صغير و فينيقيه و سوريه تا هند و سمرقند و آسياي ميانه تا چين را از دم تيغ گذراند و تخت جمشيد را به آتش كشيد(1)، اسكندر كبير و نجاتدهنده دموكراسي خوانده است.
نويسنده مقاله مذكور به تبعيت از «هردوت» مورخ متعصب و هواخواه يونان (2)، نوشته است كه «دموكراسي در كشاكش جنگ اسكندر عليه استبداد ايراني زاده شد» و اگر يونانيان پيروز نميشدند استبداد و بربريت حاكم ميشد و ايرانيان را با داروغه ناتينگهام و ژنرال كاستر مقايسه كرده است.
اين مقاله كه به خوبي حاكي از عداوت، دشمني و تعصب انگلوساكسوني و واپسگرايي و عدم مطالعه عميق تاريخ ايران و جهان باستان است، همان سخني را تكرار كرده كه «هردوت» بعد هم نيچه و هيتلر و نئونازيستها و نژادگراياني چون: «چمبر لين»، «كنت دو گوبينو»، «گوستاوراتزن هوفر»، «اشنيگلر» و «سر ادوارد بارنت تايلور» در مورد فرهنگ برتر انگلوساكسون و ديگران ابراز داشتهاند و جز خود و نژاد خود، مردمان ديگر را بربر و وحشي و عقبمانده قلمداد كردهاند كه بايد «حق توحش بپردازند».
غافل از آنكه فرهنگ و تمدن نه هزار ساله ايران به گواهي تاريخ و اظهار نظر دانشمندان، چنان درخشان و مشعشع است كه اين سخنان كذب يا به قول «ابن خلدون تونسي» مشتي مقلد كورذهن و كندذهن و كوتهبين «بر دامن او گردي نمينشاند».
نگارنده مقاله از قول «هردوت» كه نه فقط اطلاعات واقعي خود را به علت تعصب درباره فرهنگ و تمدن ايران باستان ذكر نكرده، بلكه با نهايت كينهتوزي حقايق مربوط به عظمت و تمدن ايران را نيز غالبا و به طور عمدي تحريف كرده و ايرانيان را بربر خوانده است.
«جاناتان جونز» توجه نكرده است كه در همان زمان که هردوت چنين گفته نادرستي را بيان كرد، همشهري او «گزنفون» كه با شئون حياتي و فرهنگ ايران بيشتر آشنايي نزديكي داشته و داراي وجداني پاك و عاري از تعصب ملي بوده، نتوانسته است از ذكر حقايق درباره فرهنگ و تمدن ايران و انساندوستي و صلحدوستي ايرانيان باستان خودداري كند. به همين جهت غالبا روايات هردوت متعصب، با همميهنش «گزنفون» در اين باره متفاوت و گاهي متضاد است. به خصوص در مواردي كه «هردوت» جنبه دانش وقايعنگاري را كنار گذاشته و نظر كينه و بغض شخصي را اعمال ميكند. آن وقت اختلاف عقايد ميان او و ساير مورخان منصف از جمله گزنفون بيشتر آشكار ميشود.
در ميان ديگر خاورشناسان غربي نيز اختلافنظرهايي درباره چگونگي تمدن كهن ما موجود است چنان كه در كنار آنهايي كه از جاده وجدان و علم و دانش خارج شده و با نهايت بيعدالتي و بر سبيل تعصب ملي و يا با تقليدي كوركورانه و پيروي از گفتههاي اسلاف متعصب خويش منكر اشاعه تمدن كهن ما به غرب شده و تمدن غرب را از يونان دانستهاند، عدهاي نيز با تحقيقات عميق و دانش خود، تمدن كهن ما را ارج نهاده و آن را به درستي و به حق، «مادر» بسياري از تمدنهاي بزرگ جهان ميدانند. براي نمونه به ذكر نظريات بعضي از اين دانشمندان متقدم و معاصر كشورهاي مختلف جهان ميپردازيم:
«كنت دو گوبينو»، نژادگرا و فيلسوف بدبين فرانسوي با همه تعصبي كه نسبت به غرب دارد در مورد ايرانيان باستان مينويسد:
«ايرانيان ملتي هستند بسيار قديمي و شايد كهنترين مردمي باشند كه از زماني بس دور حكومت منظمي داشتهاند. من اين را تكرار ميكنم كه سرچشمه همه چيز، در ايران است. آنچه در جهان يافت ميشود نميتوانسته در جاي ديگر يافت شود. پس از آن بوده است كه بهبود پيدا كرده و به شكل ديگري در آمده، گسترش يافته يا كاهش پيدا كرده است.(3)
همچنين دانشمندان باستانشناس و خاورشناسان معاصر و منصف و بيطرف ديگري كه با ما سر كينه ندارند و حتي آنان كه تا ديروز يا از روي حسادت و يا به اشتباه دنبالهروي از اسلاف خود، تمدن بزرگ و كهن ما را قبول نداشتند، امروز ديگر به عظمت و قدمت تمدن ايران باستان و اشاعه آن در جهان كهن اعتراف دارند.
براي نمونه، پروفسور «پوپ» آمريكايي مينويسد: «از اينكه فلات ايران در آخرين مرحله عصر حجر، يعني در حدود اواخر هزاره پنجم (ق.م) داراي يك تمدن بسيار پيشرفته بوده شكي نيست.»
او همچنين مينويسد: «فنون كشاورزي، فلزكاري و علم نوشتن اعداد، نجوم و رياضي و مباني ديني و فلسفي از سرزميني كه امروز ايران خوانده ميشود آغاز شد و سرچشمه بسياري از اين امور در فلات فرهنگي ايران است.» (4)
پروفسور گيرشمن نيز مينويسد: «ايرانيان نخستين مردمي بودند كه امپراطوري جهاني ايجاد كردند و مرزهاي شرقي جهان متمدن را تا خط «سيحون» پيش بردند ... نقش افتخارآميز، پاسداري از ثروتهاي متمدن كهن مخصوص ايرانيان است.»
گيرشمن ادامه ميدهد كه «قديميترين مردم «دشتنشين» مردم «سيلك» نزديك كاشان بودند كه آثار زندگي ايشان را در آنجا به دست آوردهاند. مردم آن زمان (هزاره پنجم ق.م) با صنعت نساجي و بافندگي، آشنايي داشته و عملا استفاده ميكردهاند و مردم اعم از زن و مرد گرايش به ساختن و به كار بردن زينتآلات پيدا كردهاند. (5)
پروفسور «انسي مان» انگليسي مينويسد: «به طور كلي هيچ يك از شعب صنعت و هنر اروپاي قرون وسطي يافت نميشود كه نفوذ و تاثير ايرانيان در آن ديده نشود ... و هنرهاي مغرب زمين كه اين همه مايه مسرت و افتخار است، هرگز بدون كمك و دستياري ايرانيان ترقي نميكرد و رونق نمييافت.» (6)
پروفسور «كريستي ويلسون» آمريكايي مينويسد: «در طرح صنايع، ايران راهنماي تمام عالم بوده است. استعداد و پيشوايي ايران در عالم صنعت مورد تصديق همه علما و اهل فن است ... صنعت اساسيترين و مهمترين فعاليت قوم ايراني بوده و گرانبهاترين خدمت آنان به «تمدن» جهان است.
ايشان همچنين ادامه ميدهد: «اكتشافاتي كه در سالهاي اخير در سراسر ايران شده عقيده سابق علما و باستانشناسان را داير بر اينكه قسمت عمده صنايع اوليه از تمدن ملل جلگه بينالنهرين اخذ شده نقض كرده و امروز تصور ميرود كه تمدن از فلات ايران رو به مغرب و جلگه بينالنهرين رفته باشد.» (7)
در آلمان پروفسور «فن لوكوك» مينويسد: «در هنگام مهاجرت آرياها يك جنبش و حركت تمدن از آسياي مركزي به سوي اروپا روان شد.» (8)
مورخ بزرگ روسي «م.م. دياكونوو» مينويسد: «مطالعات تاريخي ايران باعث ميشود كه خوانندگان نسبت به ملتي كه چنين تمدن عظيمي به وجود آورده و توانسته است در طي قرون متمادي با وجود تحمل مصائب و مشكلات فراوان، اصالت ملي خود را نگاه دارد، حس احترام فوقالعادهاي را ايجاب ميكند. (9)
«دياكونوو» در جاي ديگر ادامه ميدهد كه «خوشبختانه كاوشها و كشفيات اخير باستانشناسي فلات ايران به از ميان بردن ترديدها و تشتت عقايد ميان خاورشناسان معاصر درباره تمدن بزرگ ايران كمك شاياني كرده و حفريات و اكتشافات فرانسويان و آمريكاييها، در ايران بعد از جنگ دوم و همچنين كشفياتي كه باستانشناسان شوروي در آسياي ميانه انجام دادهاند و پيدايش اسناد و مدارك تازه، سكهها، آثار معماري و سدسازي، حجاري، نقاشي و به ويژه كشف كتيبههاي مهم و پرارزش سلاطين هخامنشي و اشكاني و ساساني، پرتو، نور جديدي است كه تابيده و تاريخ ايران باستان را روشن و منور ساخته و همين امر موجب ميشود كه گاهي نسبت به عقايد و افكاري كه در گذشته تاييد و تثبيت شده تجديدنظرهايي صورت گيرد. (10)
دكتر عزتالله نگهبان باستانشناس بزرگ ايران، با اسناد و مداركي كه در منطقه «سگزآباد» دشت قزوين (بوئينزهرا) ارايه داده به خوبي نشان داده است كه آثار و اشيا كشف شده متعلق به هزاره هفتم قبل از ميلاد است. (11)
بنابراين چنانكه ملاحظه ميشود، چه از نظر باستانشناسي و قدمت آثار به دست آمده در اين نواحي كه به 9 هزار سال پيش ميرسد، «تمدن يوناني و غرب را بايد از ايرانيان دانست» و نظريات اشاعهگرايان (مكتب تاريخي)، انگليسي چون: «ويليام پري» و «اليوت اسميت» را كه معتقدند تمدن از يونان به اروپا و از اروپا به شرق اشاعه يافته است با دلايل گفته شده ميبايست نادرست دانست. (12)
پروفسور «ج.هـ. ايليف» دانشمند خاورشناس انگليسي درباره تمدن بزرگ ايران باستان چنين اظهارنظر ميكند: «تا جايي كه تاريخ، تاكنون به ما نشان ميدهد، به غير از ملت يهود، هيچ ملت ديگري اينقدر در تركيب دادن تمدن امروزي و فكر بشر، مانند ايرانيان باستان موثر نبوده است. (13)
همين دانشمند بزرگ در جاي ديگر مينويسد: «با در نظر گرفتن سهم عظيمي كه نژاد آريايي (ايرانيان) در تاريخ تمدن جهاني دارد، جاي تعجب است كه مردم مغرب زمين، يعني اخلاف اين نژاد از اصل و بنياد و اهميت اين تيره و فرهنگ سرزمينهايي كه مهد و گهواره گذشتگان ما بوده تا اين حد بياطلاع باشيم.
تمدنهاي رومي و يوناني و يهودي را كم و بيش با «شير مادر» مكيده و آن را جذب و هضم كردهاند. در حالي كه براي اكثر اين مردمان، صحنههاي وسيع تاريخ ايران كه گذشتگان و اجدادشان از آن سامان برخاسته و پرورش يافتهاند. چون ماه آسمان دور و خارج از دسترس است.
براي مغرب زمينيها، تاريخ اوليه نژاد آريايي محدود به مواردي است كه تاريخ يونان يا بنياسرائيل برخوردار است. يك قسمت از اين بياطلاعي مغرب زمين به دليل از بين رفتن اسناد و مدارك تاريخي و كتابخانههاي ايران است. از اين رو به ناچار مآخذ و منابع ما همه جانبداري از يونان دارد. (14)
اينجاست كه به نويسنده مقاله «گاردين» جاناتان جونز و سردبير محترم آن روزنامه بايد گفت آيا با اين همه اسناد و مدارك باز هم ميشود به ملتي توهين كرد؟! و مانند هردوت و نئونازيهاي هيتلري مردم ايران را «شرور» و «تبهكار» تاريخ خواند؟!
آيا ملتي با اين تمدن درخشان چند هزار ساله را كه تنها به چند نمونه بسياربسيار مختصر آن اشاره شد، ميشود «شرور» و «تبهكار» خواند؟!
آقاي «جاناتان جونز» ! آنگاه كه بيش از نيمي از مردم جهان در جهل و تاريكي چون: «هونها»، «ژرمنها»، «ويزيگوتها»، «استروگوتها»، «لمباردها»،«انگلوساكسون ها»، «واندلها»، «فرانكها»، «نورمانها» كه به نظر يونانيان در حال توحش به سر ميبرند (15) و از تمدن بشر بيبهره بودند، كشور ما از جمله چند كشور متمدني بود كه مردمش از آموزش و پرورش و علوم و فنون و صنايع و هنرهاي گوناگون بالا و فوقالعادهاي برخوردار بودند و شالوده تمدنهاي جوامع ديگر شدند.
ملت ايران، در ميان جوامع كهن از جمله ملتهاي معدودي است كه با وجود رسيدن به پيشرفت اجتماعي نوين، هنوز انديشههاي نياكانش قطع نشده و خود را نباخته و خصوصيات ذهني، اجتماعي و اخلاقي او با در نظر گرفتن ادوار فترت و ركود در مسير مداوم تحولات اجتماعي اگرچه با كندي ولي با پختگي و طبق يك رشته پيوستگيهاي منطقي و طبيعي و ناگسستني در طي چند هزار سال پر از آشوب و حوادث و تغيير و تحول يافته و هيچ گاه با جهشهاي مصنوعي دستخوش دگرگونيهاي نامانوس و ناهماهنگ نشده و هنوز هم هر جوان ايراني به فرهنگ ملي و تمدن درخشان ايرانيان باستان افتخار ميكند. هنوز هم هر جوان ايراني فرياد برميآورد كه «چو ايران نباشد تن ما مباد / بر اين بوم و بر زنده يك تن مباد»
هنوز هم وقتي سرود «اي ايران اي مرز پر گهر» خوانده ميشود، اشك شادي و شوق و افتخار و سرافرازي در چشمان هر مرد و زن و دختر و پسر ايراني حلقه ميزند كه شما پاسداري از اين مرز و بوم پاكنهاد را در طول هشت سال «دفاع مقدس» مشاهده كرديد و عبرت گرفتيد كه اينجا جاي شيران، دليران و ايثارگران است و با اين «دم شير نميتوان بازي كرد».
هنوز هم ايرانيان مقيم خارج ميخوانند كه: «اين خانه قشنگ است ولي خانه من نيست.» هنوز هم بر اثر همان تعليم و تربيت دوران باستان و آداب و رسوم ايران باستان است كه بهترين و متمدنترين مهاجران دنيا، ايرانيان هستند.
با اين اوصاف آيا درست است كه شما در روزنامه گاردين، امپراطوري ايران باستان را «امپراطوري شرور» ميخوانيد و ايرانيان باستان را نخستين «بدكاران تاريخ» ميناميد؟!
چطور به خود اجازه ميدهيد، ملتي را اين گونه متعصبانه و از روي ناآگاهي و كمخردي خطاب كنيد؟ در حالي كه طبق آنچه «دياكونوو» و «هرتسفلد» معتقدند خط و زبان شما كه هند و اروپايي است از ايرانيان و متعلق به پنج هزار سال پيش از ميلاد است يعني پيش از خط «هيروگليف» كه مهرههاي استوانهاي كه از تپه مارليك به دست آمده نشان ميدهد كه ايرانيان پيش از آراميها، سومريها ، آشوريها و مصريها خط داشتهاند و از ايران است كه به مناطق ديگر رفته است. (16)
همچنين كتيبههاي كاخ داريوش و كتيبههاي خشايارشاه در تخت جمشيد و الواح «آريامن» در همدان و سپس لوح «زرين شام» نياي بزرگ هخامنشي، اين سنديت را نشان ميدهد.
ايرانيان به عنوان متمدنترين و پيشرفتهترين مردم روزگاران كهن، ميراث فرهنگي خويش را ترويج داده و دريچههاي دانش و هنر را در تمام زمينهها، بر تمامي ملل تابع گشودند و از همه مهمتر آنان را با منش و خصائل نيك ايراني (گفتار نيك، پندار نيك، كردار نيك» آشنا ساختند و به دنبال چنين رسالتي به ناچار كوشيدند تا از آموزش و پرورش و تمدن شايستهاي برخوردار باشند كه آشنايي با زبانها و خطوط رايج آن زمان سرآغاز اين برخورداري بود.
چطور است كه روزنامه گاردين به خود اجازه ميدهد امپراطوري ايران باستان را «شرور» و ايرانيان باستان را نخستين بدكاران و تبهكاران تاريخ بخواند! در حالي كه اولين بيانيه و لوح حقوق بشر را كوروش كبير نوشته است كه استوانه نوشته شده آن اكنون در همان نمايشگاه «امپراطوري فراموش شده» در لندن است كه ميتوانيد مشاهده كنيد.
خود قضاوت كنيد؟!
در روزگاري كه «آشور باني پال» يعني اسلاف شما، با سرافرازي، رفتار دژخيمانه خود را چنين ثبت كرده است كه «من در مدت يك ماه و يك روز خوزيان و بابل را از آبادي تهي ساختم. من به دست خويش سه هزار جنگجو را از دم تيغ گذراندم و برخي را به كام آتش سپردم، چشمان بسياري را در آوردم و پس از همه اين كارها، شهر را آتش زدم و همه چيز را به آتش و خون كشيدم.»
كوروش بزرگ چنين ميگويد: «چون به بابل درآمدم، به شادي و خوشي در كاخ شاهان نشيمن كردم، «مردوك» خداي بزرگ بابل، مردمان آزاده بابل را به سوي من گرداند و من هر روز بر پرستش او روي آوردم. سربازان بيشمار من به آرامش به بابل درآمدند. در سراسر «سومر» و «آكد» رفتار دشمنانه اجازه ندادم، يوغ ننگين را از آنها برداشتم، خانههاي فرو افتادهشان را از نو ساختم و ويرانهها را پاك كردم. مردوك خداي بزرگ از كارهاي نيكم شاد شد و از روي مهر مرا آفرين گفت. مرا «كوروش» شاهي كه او را پرستش ميكند و كمبوجي، پسرم و همه سربازانم، و ما بيريا و با شادي خداوندگاريش را ستوديم.» (17)
علاوه بر آن در فرمان كوروش چنين آمده است: «يهوه» خداي آسمانها فرمان داد كه خانهاي براي اورشليم بنا كنم. پس كيست از شما از تمامي تيره او كه خدايش با وي باشد و او را به اورشليم رود و خانه «يهوه» را كه خداي راستين است در اورشليم بنياد نهد.»
همچنين از سنگ نبشتهاي كه بر پيشاني آرامگاه كوروش، در مشهد مرغاب در فارس قرار داشته واپسين سخن وي به گوش ميرسد كه ميگويد:
«اي انسان هر كه باشي و از هر كجا بيايي، زيرا ميدانم كه خواهي آمد، من كوروش هستم كه براي پارسيها اين شاهنشاهي پهناور را بنياد كردهام. بدين مشتي خاك كه مرا پوشانده رشك مبر» (18)
آقاي «جاناتان جونز» خود قضاوت كنيد ايرانيان باستان شرور و تبهكارند يا ديگران؟!
آيا شما ميدانيد كه ترعه سوئز در مصر را كه امروزه شماها سودش را ميبريد داريوش پادشاه هخامنشي كه شما او را شرور و بدكار خواندهايد، ساخته است! همان دولتهايي كه شما آنها را مانند گذشتگان خود غيرمتمدن و شرور ميخوانيد؟! دليل آن سنگ نبشتهاي است كه در نزديكي كانال سوئز پيدا شده با اين مضمون:
«من يك پارسي هستم
از پارس مصر را گشودم
فرمان دادم اين كانال را بكنند
از رودخانهايي به نام نيل كه در مصر جاري است.
تا دريايي كه از پارس ميرود.
پس از آن اين كانال كنده شد.
چنان كه فرمان دادم
و كشتيها از مصر از ميان اين كانال به سوي پارس روانه شدند.
چنان كه خواست من بود.» (19)
از خصايص اخلاقي ايرانيان باستان همين گفته خشايارشاه پادشاه هخامنشي در مقام پاسخ به شما و روزنامه گاردين كافي است كه ميگويد:
«خداي بزرگ است. اهورمزدا كه شادي را آفريد.
كه خرد و دليري را بر خشايارشاه ارزاني داشت.
به خواست اهورامزدا آنچنانم كه راستي را دوست دارم
بدي را دوست نيستم.
چون مرا خشم مسلط شود با اراده سخت نگاه ميدارم.
بر خويشتن سخت فرمانروا هستم.» (20)
آقاي «جاناتان جونز» ايرانيان اولين مردمي هستند كه عيد نوروز را از دوران جمشيد به جا ميآورند و بنا بر محاسبات پروفسور احمد بيرشك رياضيدادن معاصر ايراني كه در پايان قرن بيستم اعلام كرد زمانسنجي ايرانيان دقيقترين است. و هنگامي كه ديگران ماه و سال را با تغيير مكان امپراطور از خانهاي به خانه ای ديگر در نظر ميگرفتند، ايرانيان داراي تقويم دقيق سالانه بودند.
شما بايد بدانيد كه بدون مطالعه و تحقيق و به تقليد از اسلاف گذشته و برخي رهبران امروزي جهان كه ايران را محور شرارت معرفي كردهاند و همانند نويسنده كتاب سر تا پا دروغ و كذب «بدون دخترم هرگز » نبايد درباره ايرانيان باستان سخن گفت: «بايد هنگامي كه ميخواهيد درباره ايران و ايراني كلمهاي بنويسيد، دهانتان را بشوييد و سر تعظيم نسبت به فرهنگ و تمدن درخشان ايران زمين فرود آوريد و اينگونه سخنان را در مورد اسلاف خود بكار ببريد؟
شما بايد بدانيد كه فرهنگ و تمدن ايران گنجينه عظيمي از هنر، انديشه و اخلاق و فرزانگي و آداب و رسوم و سنن و اخلاق نياكان ماست كه با مرور زمان فراهم آمد و همين فرهنگ كهن است كه ما را از گزند اجانب و بيگانگان و حوادث گوناگون نگه داشته و تا تاريخ وجود دارد ايران و ايراني سرفراز، وجود خواهد داشت.
درست است ما بارها در جنگها از جمله از اسكندر مقدوني شكست خوردهايم، اما هيچ گاه فرهنگ و تمدن غني و برتر ما نه تنها شكست نخورده و از بين نرفته، بلكه بيگانگان و غارتگران و وحشيان را به زانو درآورده و به تسليم وا داشته است، چنان كه سرنوشت جانشينان اسكندر جز اين نبود!.
ايراني باستان با سستي و نادرستي بيگانه بوده و همواره ميخواسته است كه به طور موثر به جامعه و مردم خدمت كند. پس آروز ميكرد فرزندي شايسته داشته باشد و همواره اين شعار را راهنماي خويش قرار داد:
«اي اهورامزدا فرزندي به من عطا فرما
كه باتربيت و دانا بوده و در هيأت اجتماعي داخل شده
و به وظيفه خود رفتار كند.
فرزند رشيد و محترمي كه احتياج ديگران را برآورد.
فرزندي كه بتواند در ترقي و سعادت خانواده و شهر و مملكت خود كوشا باشد.»(21)
ايرانيان باستان در همان دوراني كه شما آنها را «شرور» و تبهكار و ضد بشريت قلمداد كردهايد بيش از يكصد و ده آتشكده كه مركز تعليم و تربيت بوده و آموزگاران( آثروان) فراوان آنها را اداره ميكردهاند وجود داشته است.
چنين بود رسم اندر آن روزگار _ كه باشد در آتشگه آموزگار (نظامي)
و كسي را معلم ميخواندند كه روز و شب مطالعه كند و خاطرش از تشويش روزي در امان باشد.
«اي زرتشت مقدس كسي را معلم بخوان كه تمام شب مطالعه كند.
و از خردمندان درس بياموزد تا از تشويش خاطر فارغ گردد»(22)
در حالي كه در اروپاي متمدن شما تعليم و تربيت (به غير از يونان باستان) از زمان «امپراطور شارلماني» و آن هم در قرن نهم ميلادي و در كليسا آغاز شد كه بسيار محدود بود.(23)
همان ايرانيان باستاني كه شما شرور و بربر خواندهايد به هر كجا ميرسيدند و پيروز ميشدند، اقدام به تاسيس مدارس ميكردند و علم و دانش و فن و هنر و راستي و درستي و عدالتگستري و صلح و صفا و طلب آرامش و مبارزه عليه ظلم و بيدادگري را توسعه ميدادند و تعليم و تربيت را گسترش ميدادند.
چنانكه از جمله مدارس دوره هخامنشي يكي در «رها» و ديگري در «نصيبين» است كه در حدود 800 شاگرد در آنها تحصيل ميكردند و تشكيلات و سازمان منظم و مجهزي داشته است.
علاوه بر آن مدارس ديگري چون: «مدارس فني و حرفهاي و همچنين حوزههاي فلسفي: مانوي، مزدكي، زرتشتي، يهودي و مدارس علمي و ادبي چون: پزشكي، رياضي، نجوم و... وجود داشته كه زمينه را براي پيدايش دانشگاه گندي شاپور در سال 345.م در زمان شاپور دوم ساساني را فراهم آورده است.
همچنين در اوايل عهد هخامنشي مكتبهاي «سده» در اكباتان و ديگري در «سارد» و «سمرقند» تاسيس شد كه در آنها پزشك، دبير (كارمند) و كاهن، پرورش مييافتند.
كه در مكتب اكباتان كه يكي از قديميترين مدارس ايران باستان است و يكصد سال پس از زرتشت توسط يكي از شارگردان او تاسيس شده، با يكصد شاگرد به درمان مردم ميپرداختند.»
«فلوطرخس» كه شخصا به مكتب «سده» و «اكباتان» راه يافته، نوشته است: كه در آن حكمت، نجوم، طب و جغرافيا تعليم ميشد و يكصد شاگرد در آن به تحصيل مشغول بودند. (25)
در دوره هخامنشي علاوه بر دانشكدهاي براي تحصيل طب در «ساثيس» مصر، چند مدرسه عالي مهم ديگر نيز در شهرهاي «بورسيپا» (Borsippa) «مليت» (Milletu) و «ارخويي» (Orchee) تاسيس شد. (26)
ايرانيان باستان اولين نظام اداري (بروكراسي) و كشورداري را در هزاره چهارم قبل از ميلاد به وجود آوردند و مادها براي اولين بار سپاهيان خود را بر اساس «فلاخنداران، نيزهداران و كمانداران» تقسيم كردند.
در تاريخ كشور ما «كوروش»، پادشاه هخامنشي، از كساني بوده است كه روشهاي مديريت و برنامهريزي او در امور كشورداري و كشورگشايي به توسعه و تكامل اين علم كمك فراوان كرده است.
او اولين كسي است كه برنامهريزي و مطالعه در حركات و استفاده صحيح از جا و مكان و ارتباطات را در مديريت مورد استفاده قرار ميدهد.
كوروش كبير، در طرحريزي و پيشبيني عمليات عقيده داشت كه «شبانگاه بايد به اين فكر بود كه صبحگاه چه كنيم؟ و چون روز فرا رسد بايد به اين انديشه باشيم كه شب را چگونه به صبح آوري (يعني برنامهريزي).
علاوه بر اين نام او به عنوان يكي از نخستين صاحبنظران درباره تقسيم كار بر مبناي تخصص «مشخص بودن فرمانها» «مطالعه در حركات» (يعني نظریه زمان و حركت مديريت علمي وینسلو تيلور در 1911.م) «طرح استفاده صحيح از جا و مكان» سخن به ميان آورده، به عبارت ديگر قبل از آن كه «فيدلر» در پايان قرن بيستم «مديريت اقتضايي» مطرح كند در نظام اداري و كشورداري ايران باستان به كار برده شده است كه در تاريخچه توسعه و تكامل مديريت ثبت شده است. (27)
همچنين نامه «تنسر» مربوط به اردشير بابكان به خوبي يك دستورالعمل مديريتي است.
آقاي «جاناتان جونز» و سردبير محترم گاردين، همانهايي را كه شما شرير، تبهكار و ضد بشريت خواندهايد. اولين مردمي هستند كه «پست» (چاپار) را در دنيا ابداع و با اسبهاي تيزرو نامههاي اداري و غيره در مدت شش روز از «انطاكيه» در آسياي صغير(تركيه فعلي) به «سارد» نزديك همدان پايتخت ايران ميرسيده است. در حالي كه ميدانيد اين مهم در قرن بيست و يكم جز با پست (D.H.L) غيرممكن است.
همانهايي كه شما شرير و تبهكار خواندهايد، اولين سازمان نظارت و كنترل و ارتباطات را كه از اصول مديريت علمي است، در نظام اداري به وجود آوردند و دو نفر به نام «چشم و گوش» در هريك از سي (30) «ساتراپ نشين» يا ايالات ايران شاهد و ناظر امور جاري كشور بودند.
در دوره هخامنشي سازمانهايي جهت اداره كارهاي مربوط به امور مالي و حسابداري دقيق وجود داشته كه صورت حسابهاي به دست آمده از «تپه سيلك»، «پارتكند»، در هزاره سوم قبل از ميلاد به خوبي گواه اين مطلب است و اولين مسكوكات را براي مبادلات اقتصادي ضرب كردند. (28)
همانهايي را كه مستبد و غير دموكرات خواندهايد، اولين مردمي هستند كه حكومت فدرال را در دوره اشكاني تشكيل دادند كه با حكومت آلمان فدرال و آمريكاي امروزي تا حدي قابل مقايسه و مشابه است.
ايرانيان باستان قبل از آن كه «گالواني»، پيل الكتريكي را در سال 1786 _ م اختراع كند، 1800 سال قبل از آن اشكانيان به كار برده و اولين پيل الكتريكي جهان را ساختند.(29)
همين چند روز قبل يعني پانزدهم سپتامبر 2005 بود كه خبرگزاري رسمي ايران كاسه سفالي كشف شده كه متعلق به دوران باستان ايران است «بزي كوهي» را كه در حال چريدن و نمونهاي از «انيميشن» است نشان داد كه معلوم ميكند ايرانيان اولين مردمي هستند كه «انيميشن» را اختراع كردهاند. در زمينه لباس، پوشاك و فرش مكشوفه «پازيريك» كه مستقيما تصوير ملكه و بانوان ايراني عهد هخامنشي را نشان ميدهد به خوبي پوشش زنان آن دوران را به نمايش ميگذارد. (30)
آقاي «جونز» شما امپراطوري ايران و ايرانيان باستان را كه در حدود 2550 سال قبل است و دنيا در جهالت و توحش و بيخبري و جنگ غوطهور بوده، شرور و تبهكار و بدرفتار ميخوانيد!! در حالي كه شرارت و تبهكاري از آن استعمارگران قرن نوزدهم و بيستم است كه از اندونزي و مالزي، چين، ويتنام (جنگ بين بين پو) گرفته تا هند و ليبي و سراسر قاره آفريقا به خصوص آفريقاي جنوبي و آمريكاي لاتين و آمريكاي جنوبي مال و اموال، نفت و الماس و ساير ذخاير معدني مردم را به غارت بردند هر جا رفتند: كشتند، سوختند و بردند و انسان آزاده را به صورت برده خريد و فروش كردند. عمل زشتي كه در تاريخ ايران سابقه ندارد.
عجيب است كه شما ما را شرور و تبهكار ميخوانيد. در حالي كه قتل و جنايتهايي كه در اندونزي، چين و معتاد كردن مردم به ترياك و قتل چندين هزار مردم بيگناه هندي به جرم آزاديخواهي و رهايي از يوغ استعمار انگليس در زمان رهبر فقيد هند «گاندي» و قتل هزاران نفر مردم آفريقايي به ويژه آفريقاي جنوبي و سي سال زنداني كردن «نلسون ماندلا» رهبر بزرگ آزاديخواه و همچنين تجاوز به ناموس مردم كشورهاي مستعمره يادتان رفته و آنها را عين عدالت و تمدن و انساندوستي ميدانيد؟!!.
شما قتل و غارت اسپانياييها در آمريكاي جنوبي و كشتن «آتاهوالپا» پادشاه و مردم بيگناه قوم متمدن «اينكا» را شرارت نميدانيد!! (31)
شما سوزاندن هفت ميليون انسان بيگناه را در كورههاي آدمسوزي «بوخن والد» و «داخو» شرارت نميدانيد در حالي كه كشته شدن سربازاني را كه در 2550 سال قبل در جنگ كشته شدهاند شرارت و تبهكاري ميخوانيد؟!!
شما اشتباه ميكنيد و آنچه خود داريد به بيگانه نسبت ميدهيد و از يك مكانيسم فرافكني رنج ميبريد و گفته حكيمانه «مونتسكيو» در مورد شما مصداق دارد كه مينويسد:
«نميدانم چگونه تركي با آدمخواري روبهرو شد، در اين برخورد، ترك به آدمخوار گفت: «شما موجودات بيرحم و سنگدلي هستيد، زيرا دشمنان را كه در جنگ دستگير ميكنيد، ميخوريد!!.
آدمخوار از ترك پرسيد؟
_ اگر شما دشمنانتان را در جنگ اسير كنيد چه رفتاري با آنها پيشه ميسازيد؟
ترك پاسخ داد:
_ ما آنها را ميكشيم اما موقعي كه مردند آنها را نميخوريم.(32)
مونتسكيو ميافزايد: به نظر ميرسد ملتي وجود ندارد كه از سفاكي مخصوص برخوردار نباشد بيان مونتسكيو يك واقعيت بزرگ است، زيرا هر كس عمل خود را درست و از آن ديگري را نادرست ميخواند.
مثلا: يهوديان، آلمانيها را كه به كشتار آنان دست زدند، وحشي خواندند ولي خود آنان قتل و نابودي اعراب را عملي پسنديده به شمار ميآورند.
آمريكاييها، ژاپنياي را كه در جنگ دوم، آنان را به قتل رساندند به نام موجودات غيرانساني به قول شما شرور شناختند ولي زماني كه ويتنامي را قتل عام ميكردند، كارشان را صحيح جلوه ميدادند و صدها فيلم و سريال و كتاب نوشتند.
روسها، فرانسويهاي در زمان ناپلئون و آلمانيها را كه به روسيه حمله كردند و مردم را كشتند، انسانهاي ضد بشر قلمداد كردند ولي خود آنان به گلوله بستن و زير تانك بردن مردم مجارستان و چك اسلواكي را در زمان «دوبچك» شايان تقدير ميدانند.
آقاي «جاناتان جونز» اينست طرز تفكر شما و آن چه را گذشتگان و معاصريان شما دارند به ديگران نسبت ميدهيد!!!.
شما خونريزيها و قتل و غارت و اسارت و بردگي مردم بيگناهي كه به دست گذشتگانتان يعني آتيلا، هونها، ژرمنها، ويزيگوتها كه تحت رهبري «آلاريك» در سال 410 ميلادي، «استروگوت» كه شمال ايتاليا را به خاك و خون كشيدند، «لمباردها» كه پس از مرگ «يوستي نيانوس» مردم ايتاليا را به قتل رساندند. انگلها و ساكسون كه اسلاف شما انگليسي هستند، «واندالها» كه تحت رهبري «ژنريك» قسمت عمده فرانسه را ويران كردند و سپس از طريق اسپانيا به شمال آفريقا رفتند. فرانكها _همين فرانسوي امروزي، نورمانها كه از قرن هشتم تا دهم ميلادي به بسياري از كشورهاي اروپايي حمله بردند و به قتل و غارت پرداختند و خسارات فراوان به بار آوردند (33) و كشت و كشتارهاي جنگهاي صليبي و... را موجه و پسنديده و اخلاقي و كمال انسانيت و خوب و غير تبهكاري و شرارت ميدانيد، در حالي كه جنگهاي ايران را با كشورهاي ديگر شرارت و تبهكاري ميناميد؟!!.
با اين اوصاف، خود قضاوت كنيد شما شرور و تبهكاريد يا ايرانيان باستان ؟!!.
در خاتمه شعري از يك بانوي بزرگ ايراني خانم پروين اعتصامي كه كاملا مناسب شماست به نظر ميرسانم تا مايه عبرت و سرشكستگي شما شود.
سير يك روز طعنه زد به پياز كه تو مسكين چقدر بدبويي
گفت از عيب خويش بيخبري و آنگه از خلق عيب ميجويي
در پايان از خداوند متعال خواهانم شما را به راه راست و صدق گفتار و كردار و پندار نيك كه از ويژگيهاي يك خبرنگار است هدايت و راهنمايي كند تا اينقدر ناصواب سخن نگوييد و مقالهاي بنويسيد و عذرخواهي كنيد _ آمين.
دكتر امان قرايي مقدم
22/6/84 تهران
منابع و مآخذ:
1 . 2. پيكولوسكايا، پطروشفسكي و ديگران _ تاريخ ايران _ ترجمه كريم كشاورز _ انتشارات پيام ص 10 _ 39 و همچنين تاريخ جهان باستان جلد اول و دوم تاليف _ كاژدان و نيكولسکي و ديگران _ ترجمه مهندس صادق انصاري و ديگران _ نشر انديشه سال 1353 _ ايران
3. كنت دو گوبينو _ تاريخ ايران _ ترجمه نظم الدوله _ مطبوعات ايران _ ج 2 _ ص 5
4. پوپ _ اشهر آبهام _ شاهكارهاي هنر ايران _ اقتباس و نگارش دكتر پرويز ناتل خانلري _ صفي عليشاه ص 25
5. گيرشمن _ ايران از آغاز تا اسلام _ ترجمه دكتر محمد معين _ نشر كتاب سال 1346 _ ص (15) و بقيه
6. حكمت _ عليرضا _ آموزش و پرورش در ايران باستان _ وزارت فرهنگ و آموزش عالي سال 1350 _ ص 8 و همه كتاب
7.ويلسون _ كريستي _ تاريخ صنايع ايران _ ترجمه دكتر عبداله فريار _ تهران
8. حكمت _ عليرضا _ همان ص 18.
9. دياكونوو _ م.م. تاريخ ايران باستان _ ترجمه روحي ارباب _ ترجمه و نشر كتاب _ 1346 _ ص 5.
10. دياكونوو _ م.م. تاريخ اشكانيان _ ترجمه كريم كشاورز _ انجمن فرهنگ ايران _ 1344 ص 5 و 7
11. حكمت _ عليرضا _ همان ص 19
12. قرائي مقدم _ امان _ انسانشناسي فرهنگي _ انتشارات ابجد سال 1382 ص 156 _ 158.
13_14 ایليف _ ميراث ايران _ ص 23 و ص 5
15 دولتشاهي _ اسماعيل _ تاريخ عمومي _ دانشسراي عالي _ سال 1344 _ ص 65 _64
16 حكمت _ عليرضا _همان ص 11 و همايون فرخ _ بررسيها _ سال 2 _ شماره 2 و 4 ، ص 251 و 224
17. 18 . 19 و 20 . حكمت _ عليرضا _ همان ص 41 و 40 و كوثر سنگ نبشتهها ص 111، 110 و 132 و 131
21. دينشاه، اخلاق _ آتش نيايش _ بند 62 _ 5. ص 74
22. ونديداد _ فرگرد 8 _ بند 6 و حكمت _ عليرضا ص 104
23. دولتشاهي _ اسماعيل _همان ص 69.
24. 25. 26 ذبيحاله صفا، تاريخ ادبيات ايران _ ابن سينا _ سال 1351 ص 268 تا 261 غلامحسين صدري افشار _ سرگذشت سازمانها و نهادهاي علمي ايران و وزارت علوم و آموزش عالي 1350 _ ص 37 تا 26 و كتاب تمدن هخامنشي _ علي سامي _ دانشگاه شيراز سال 1344 . ص 30.
27. قرائي مقدم _ امان _ مديريت آموزش _ انتشارات ابجد _ سال 1382. ص 16.
28. 29. 30. حكمت _ عليرضا _ همان _صفحات 237. 262 و 263 و همچنين _غلامحسين صدري افشار _همان ... و كتاب تهران هخامنشي _ علي سامي _ همان و كتاب تاريخ مختصر تحول و فرهنگ قبل از اسلام دانشگاه ملي _ سال 1355.
31. قرائي مقدم _ امان _ انسان شناسي فرهنگي _ همان ص 213.
32. مظلومان _ رضا _ جامعهشناسي كيفري_ انتشارات دانشگاه تهران _ سال 1351. ص 8.
33. دولتشاهي _ اسماعيل _ همان _ ص 64 و 65.