دلارام کيمنش - درخت آسوريک منظومه مفاخره آميزي است ميان بز و نخل که به زبان پارتي سروده شده و اکنون به خط پهلوي در دست است. کشف سفال منقوش به بز شهر سوخته و پژوهشهاي علمي تاکنون بازتابهاي علمي فراواني داشته است. اين سفال نشانگر نخستين پويانمايي جهان است و اين موضوع نشان ميدهد در نخستين دوران شهر نشيني به چنين نقشهايي اهميت ميدادند. در اين مقاله نگاهي تطبيقي به سفال منقوش به بز شهر سوخته و داستان مشهور درخت آسوريک شده است.
پويانمايي داستان منظومه کهن روي سفالينه شهر سوخته
وسعت ۱۵۱ هکتاري «شهر سوخته» و يافتههاي باستانشناسان و کاوشگران، اين محوطه باستاني را از صورت يک محوطه عادي پنج هزار ساله خارج کرده و به اين نتيجه رسانده که زندگي در «شهر سوخته» با دوران آغاز شهرنشيني در فلات مرکزي ايران و بينالنهرين همزمان است.
در ميان يافتههاي کوچک و بزرگ باستانشناسان، سفالينهاي با نقش بز که در پنج حرکت به سمت درختي ميجهد و برگهاي آن را ميخورد، نظر کارشناسان را بيش از ساير آثار مکشوفه به خود جلب کرده و به عنوان نخستين پويا نمايي جهان مطرح شده است.
در اين نوشتار نگارنده براي نخستين بار اين عقيده را مطرح کرده است که اين سـفالينه که به نادرست «بز شهر سوخته» معروف شده است، در حقيقت پويانمايي داستان منظومه کهن و معروف «درخت آسوريک و بز» است .
با توجه به تفاسير و نظريههاي رايج متعددي که درباره منظومه «درخت آسوريک» وجود دارد، بيان اين عقيده ضمن برجستگي سه نظريه و کمرنگ کردن ساير نظريهها، تعامل دو سويهاي را درباره ايراني بودن اثر مکشوفه و قدمت بيش از پنج هزار ساله منظومه «درخت آسوريک» را رقم ميزند.
تاييد اين عقيده از سوي ساير صاحبنظران، نه تنها هويت بخش سفالينهاي است که هماکنون به عنوان نماد آسيفا در دنيا مطرح شده بلکه گامي مثبت به منظور گشودن و تکميل پرونده ثبت جهاني يکي از آثار منحصر به فرد ميراث فرهنگي ملموس و ملي ايران در يونسکو خواهد بود.
گوشه چشمي بر داستان منظومه آسوريک
"يادگار زريران" و "منظومه درخت آسوريک"، در شمار متنهاي اندک شمار غيرديني است که از زبان پهلوي بر جاي مانده است و سورستان نيز به عنوان يکي از استانهاي ايران بوده است که هم اکنون عراق مرکزي را تشکيل ميدهد.
منظومه درخت آسوريک چامهاي (شعر) پيوسته با مصراعهاي شش هجايي و يازده هجايي بوده و بخشهايي از آن که باقي مانده اوزان شعرگون خود را نگاه داشته است و نشان ميدهد پساوندها قافيههاي آن با «الف و نون» و برخي با «نون و دال» بوده است.
با توجه به طولاني بودن ترجمه فارسي و شعرگونه اين منـــظومه، متن منثـــور و روان آن را بر گرفته از داستانهاي ايراني نوشته احمد تميمداري بدين ترتيب روايت شده است.
در سرزمين سورستان، درختي بلند رسته بود که بُنش خشک بود. برگهايي سبز داشت و ميوههايي شيرين ميآورد. روزي آن درخت بلند با بز نبرد کرد که؛ « من برپايه داشتههاي بسياري که دارم از تو برترم، از جمله آن هنـــگامي که ميوه نو بر ميآورم، شاه از ميوههاي من ميخورد، از چوب من کشتي ميسازند، از برگهايم جــاروب ميسازند، از من طنـــاب ميسازند تا تورا ببندند، ســـايهام در تابستان ســايبان شهرياران است و آشيان پرندگان هستم و اگر مردم مرا نيازارند تا روز رستاخيز جاويد و سبز بر جا ميمانم.»
بز در پاسخ به او گفت؛ «هر چند که مرا مايه ننگ است که به سخنان بيهودهات پاسخ دهم اما ناچار از سخن گفتنم. برگهاي تو در درازي به موهاي ديوان ميماند که در آغاز دوران جمشيد بنده مردمان بودند. (من آنم که در دين مزديسني و در پرستش ايزدان از شير من بهره ميسازند.) کمربندي را که مرواريد در آن مينشانند از من ميسازند و نيز از پوستم مشک ميسازند. سفرههاي سور را با گوشت من ميآرايند. پيشبند شهرياران را ازمن ميسازند. پيماننامهها را بر پوست من مينويسند. زه کمان را از من ميسازند. برک و دوال را از من ميسازند. من ميتوانم از کوه به کوه در کشورهاي بزرگ سفر کنم و مردماني از نژادهاي ديگر را ببينم. از شير من پنير و افروشه «حلوا و ماست»، ميسازند و دوغم را کشک ميکنند . حتي بهاي من در بازار بيش از بهاي خرماي توست . هر چند که سخنانم دُرّي است که در پيش گراز انداخته باشند اما بدان که من در کوهستانهاي خوشبو چرا ميکنم و از گياهان تازه ميخورم و از چشمههاي پاک مينوشم. در حالي که تو همچون ميخي بر زمين کوبيدهشدهاي و توان رفتن نداري. بدين ترتيب بز پيروز و سربلند از آنجا رفت و درخت خرما سر افکنده بر جاي ماند.»
يادآوري اين نکات در متن ياد شده و شباهت تصاوير منقوش بر سفالينه شهر سـوخته ضروري است که «آسوريک» درختي بلند با برگهاي درازست و اينکه بز ميتواند برگ گياهان را بخورد و پيروز از مناظره خارج شود (ميجهد و برگ درخت آسوريک را که چون ميخي بر زمين ثابت است ميخورد.)
سه نظريه مطرح زير ذره بين کارشناسان
نخستين نمونه از کاربرد شيوه مناظره يا سؤال و جواب را در ادبيات فارسي که سابقهاي طولاني دارد، در ادبيات پيش از اسلام و در آثار بازمانده از فارسي ميانه (زبان پهلوي) ميتوان در اين اثر ديد.
درخت آسوري (آسوريک) منظومه مفاخرهآميزي است ميان بز و نخل که به زبان پارتي (پهلوي اشکاني) سروده شده ولي اکنون به خط پهلوي در دست است.اين منظومه سرودهاي فولکلور و مردمي است که از روزگاران کهن در ميان عامه مردم رواج داشته است.
نظر فوق که بنــــا بر نوشتـــه محمود روح الاميني مطرح شده است با نگاه تائيدگرانه بر عقيده تعلق روايت «منظومهآسوريک» به سفالينه پنج هزار ساله «شهرسوخته» پررنگتر و نظريه رايج ديگري مبني بر اينکه اين منظومه نمونهاي از ادبيات باستاني و کهن کودکانه است کمرنگ و حتي رد خواهد شد.
بيان اين نــکته ضـــروري است که صــرف پيدا شدن اثري در مکتبخانه و يا استفاده از عناصر حيواني در متني ادبي نميتوان آن را منصوب به قشر خاص کودکان دانست.
اين امر مانند آن ميماند که در سالهاي بسيار دور و در آينده آثار عرفاني مولانا مانند «طوطي و بازرگان» و اثري چون «کليله و دمنه» يا حتي شاهنامه فردوسي که امروزه براي بهرهمندي کودکان و به سبک ادبيات مربوطه تأليف ميشوند در مدارس يافت شوند! لابد نظر کارشناسان آينده نيز اين خواهد بود که اين آثار، ادبيات کودکانه هستند؟
گرچه نظر ياد شده به صورت کلي بيان شده است، ولي نظريهاي ديگر نيز درباره منظومه آسوريک رايج است که عدهاي از کارشناسان نخل را نماد دوره کشاورزي و بز را نماد دوره شهرنشيني دانستهاند که انتساب روايت منظومه «درخت آسوريک» به سفالينه «شهر سوخته» با قدمت پنج هزار ساله و با توجه به دوره آغاز شهرنشيني در پنج هزار تا چهار هزار و 500 سال پيش، قدمت منظومه آسوريک از دو هزار سال (اشکاني) به پنج هزار سال (و بيشتر با توجه به يافتههاي باستانشناسي که در آينده صورت ميپذيرد!) خواهد رسيد و نظريه ياد شده قوت بيشتري خواهد يافت.
اين نظريه که بز را نماينده آيين مزديسني (مزداپرستي، زرتشتي) و درخت آسوريک را نماينده دين چندگونه پرستي آسور دانستهاند در صورتي که تاريخ دقيق رواج آيين اصيل زرتشتي مشخص شود (اکنون حضور اشو زرتشت را شش هزار سال تا 12هزار سال پيش از ميلاد دانستهاند.) ميتواند با توجه به قدمتي که سفالينه شهر سوخته و نزديکي آن به سيستان و بلوچستان امروزي (سکستان در دوران باستان) جزء نظريههاي قابل درنگ قرار گيرد اما نظريهاي چون برتري نژاد آريايي بر نژاد سامي که تحت تاثير جريانات اجتماعي و بويژه در عصر کنوني مطرح شده است مردود تلقي شده و قابل قبول نيست.