زندگی کتابی است ، که بدون سفر یک صفحه آن بیشتر خوانده نمی شود.

                                                                                                                      

 

توريسم آنلاين/ صنايع دستى ايران جلوه اى از هنر، فرهنگ و تمدن کهن اين سرزمين باستاني است که روح هر بيننده اى را در نقوش و ظرافت خود غرق مى‌سازد.
تمدن غنى چندين هزار ساله ايران در برابر تمدن‌هاى نه چندان دور اروپايى و آمريکايى، هر جهانگردي را متحير مى‌سازد و او را ترغيب مى‌کند تا تکه‌اى از اين سرزمين کهن را به عنوان تحفه کوچکي از تاريخ ايران زمين، سوغات ببرد؛ تحفه‌اي ارزشمند از ميان دهها و صدها هنر دست‌ساز ايرانيان؛ که روح و عشق انسان شرقى در آن پيوند خورده است. به همين علت، معرفى صنايع دستى ايران مى‌تواند در صنعت گردشگرى و اقتصاد کشورمان تأثيرگذار باشد.
حدود 8 هزار سال قبل که به عصر «نوسنگي» معروف است، مردماني در منطقه وسيعي در آسياي جنوب غربي زندگي مي‌کردند که براي نخستين بار در گروههاي کوچک جمع آمده، در يک مکان ساکن شدند و اولين دهکده‌ها را به وجود آوردند. آثار به دست آمده از دوران پارينه سنگي، ميان سنگي و نوسنگي، گواه بر فعاليت انسان در ساخت ابزار و وسايل سنگي است؛ ابزارهايي چون تيغه‌هاي دندانه‌دار و به اشکال مختلف هندسي در مکان‌هايي مانند بيستون کرمانشاه به دست آمده است؛ انساني که ياد گرفته بود با کاشتن دانه‌هاي خوراکي، مقدار بيشتري از آن را به دست آورد، ناگزير بود آن را در جايي ذخيره کند. او ظرف‌هايي را مي‌خواست که در برابر گرما و رطوبت هوا مقاومت داشته باشد و غلات، در آن فاسد نشود. از اين رو، انسان دوران نوسنگي با الهام از همان اشکال طبيعي و با آميختن آب و خاک، اولين ظروف سفالي را توليد کرد.
در اين ميان، اما بايد اشاره کرد که صنايع دستي هر منطقه‌اي، نشانگر سلايق، روحيات، سابقه تاريخي، نوع نگاه به زندگي و خصوصيات اقليمي، اجتماعي، اقتصادي و حتي سياسي آن منطقه در طول تاريخ است. قالي، گليم و ديگر بافته‌هاي سنتي ايراني، قلمزني و ميناگري و شيشه گري و سفال، همه و همه، روحيه شرقي ايرانيان را بازگو مي‌کند؛ حتي عاشق پيشگي و طبيعت گرايي و شادي، روحيه لطيف و موزون و پراحساس، اعتقاد قلبي و ريشه دار مذهبي، پاکي و صفا و صميمت دروني، انسان گرايي و ميهمان نوازي، در ميان نقش‌ها و شمايل صنايع سنتي و دستي ايران متجلي شده است.
صنايع دستي کشور ما چنان متنوع و با ارزش است که منطبق با هر روحيه و سليقه و چيدماني، مي‌توان در ميان آنها، وسايل تزئيني مختلفي يافت که با روحيات خاص و حساس ايراني‌ها، سازگار باشد. هويت تاريخي و ملي ايرانيان را مي‌توان در صنايع دستي کشورمان جستجو کرد؛ با تاريخچه‌اي بسيار کهن که بناي شکل گيري شان در درون هرکدام آنها جاي گرفته است.
هنري ايراني با نامي فرانسوي!/پاپيه ماشه؛ نقش و نگاري زيبا در کتابت
«پاپيه ماشه»، اساساً واژه اي فرانسوي است که در فرهنگ لغات به معني کاغذ فشرده شده آمده و معمولاً به اشيايي مقوايي که سطح آنها به وسيله مينياتور تزئين و با لاک مخصوص پوشش يافته است، اطلاق مي‌شود.
سابقه اين هنر که در دوران گذشته، نقاشي روغني يا نقاشي لاکي ناميده مي‌شد، مانند ديگر هنرها و صنايع دستي ايران کاملاً مشخص نيست، ليکن در آثار موجود در موزه هاي داخلي و خارجي و همچنين مجموعه‌هاي خصوصي، چنين استنباط مي‌شود که بعد از دوره سلجوقيان، کليه کتاب‌هاي خطي ايراني داراي جلد چرمي ‌ساده و يا ضربي و فاقد هر گونه تزئينات اسليمي ‌بوده است، ولي اسناد معتبري در دست است که نشان مي‌دهد اين هنر از دوره صفويه در ايران رواج يافت و به موازات ساير انواع صنايع دستي ايران، شکل گرفته و تکامل پيدا کرده است.
وجود هنر نقاشي در دوران قبل از خلفاي عباسي ثابت مي‌کند که نه تنها اين صنعت از خارج به ايران نيامده، بلکه از دوران باستان در سرزمين ايران معمول بوده و در دوره‌هاي مختلف به ممالک همجوار، مانند امپراتوري روم شرقي و کشورهاي اسلامي ‌و هندوستان و ترکستان نيز نفوذ کرده است.
جالب اين است که هنر قلمدان سازي هم در زمره توليدات «پاپيه ماشه» قرار مي‌گيرد که با هنر و فرهنگ ايران رابطه و پيوند ديرينه‌اي دارد، چرا که گرانمايه‌ترين ميراث‌هاي نقاشي و تذهيب کاري و منبت کاري هنرمندان ايراني بر جعبه‌هاي قلمدان نقش بسته است. در عين حال، در گذشته‌اي نه چندان دور، قلمدان مهم‌ترين وسيله کتابت بود. قلمدان‌ها را در اشکال گوناگون قالب گيري مي‌کردند و سپس، روي آن نقاشي مينياتور و به ندرت تذهيب به کار مي‌بردند.
خلاقيت تاريخي هنرمندان ايراني،نقش‌هاي رنگين بر قلمکار نقش‌جهان
اسليمي‌ها، سبز و سرخ و سياه در هم پيچيده‌اند و روي پارچه بالا و پايين مي‌روند، اما بر پارچه ديگري، بته‌جقه‌ها دور دايره‌اي رنگين مي‌چرخند و بر صفحه‌اي ديگر، شکارگاهي نقش شده و نقش‌هاي رنگين، از آهو و پرنده و تير و کمان مي‌گويند.
نقش‌هاي درهم تنيدهِ پارچه‌هاي «قلمکار»، از ساده‌‌ترين و زيباترين طرح‌هاي سنتي ايراني و محصول قرن‌ها خلاقيت هنرمندان ايراني است که روي پارچه‌هاي ساده نقش بسته‌اند. اين هنر، از دوره مغول در ايران رواج يافته و در دوره صفويه به اوج زيبايي رسيده است. پارچه‌هاي قلمکار امروزه هم در رقابت با پارچه‌هاي صنعتي، زندگي ما را به شيوه‌اي سنتي، زيباتر مي‌کنند.
قلمکاري، يکي از هنرهاي اصيل در صنايع دستي اين مرز و بوم به شمار مي‌رود که قدمتي کهن در سرزمين ايران دارد. قلمکاري از هنرهاي اصيل و از پيشه‌هاي قديمي ايران، به ويژه در اصفهان است که قرن‌ها در اوج شهرت بوده است، چنان‌که در زمان صفويه، بيشتر لباس‌هاي مردانه و زنانه از پارچه‌هاي قلمکار دوخته مي‌شد.
ديزي سنگي؛ تحفه ديروز و امروز مشهد،هنرِ قلمزني و سنگ‌تراشي بر سنگ
سنگ‌تراشي و قلمزني روي سنگ، يکي از صنايع و فنون کهن ايراني است. صنعتگران سنگ‌تراش از گذشته‌هاي دور با بهره‌گيري از بعضي ابزار، وسايل آييني و زينتي ويژه‌اي مي‌ساختند و استادان قلمزن بر روي آنها نقش مي‌انداختند.
«سرپانتين» از جمله سنگ‌هايي است که از آن به دليل ضربه پذير بودن و جنس نرم، هم در ساخت اجسام تزييني و هم ظروف استفاده مي‌شود و چون در برابر آتش مقاوم است، به دليل پخت ملايم، غذا را لذيذتر مي‌کند. «سرپانتين» واژه‌اي لاتيني و به معناي «ماري شکل» است و از آنجا که روي سطح خارجي اين سنگ، لکه‌هايي شبيه پوست مار به چشم مي‌خورد، به اين اسم ناميده شده است. سرپانتين هنوز هم سنگ اوليه ساخت ديگ‌هاي سنگي مشهد است.
از جمله صنايع دستي مشهد که قدمت آن به 14 قرن مي‌رسد، همين ديگ‌هاي سنگي است که از سنگ «سرپانتين» ساخته مي‌شود. در قديم، سنگ‌ها را با کلنگ و ديگر وسايل از کوهسنگي واقع در جنوب شرق مشهد تهيه و با گاري به شهر حمل مي‌کردند و سنگتراشان از آن با چکش و تيشه و دستگاه‌هاي ساده، ديگ همه‌کاره مي‌ساختند. ديگ‌هاي سنگي عمدتاً دو نوع هستند؛ يا ديزي سنگي که استوانه‌اي شکل است و معمولا يک نفره يا نهايتا دو نفره است، يا همه‌کاره که در واقع قابلمه‌هايي سنگي است و مي‌توان از آنها براي تهيه غذاي حتي 12 نفر هم استفاده کرد. کارگاه‌هاي توليد آثار سنگي، عمدتاً در بخش مرکزي مشهد و نيز مناطق ييلاقي اين شهر فعاليت دارند و توليدات آنها در مجاورت اين کارگاه‌ها و نمايشگاه‌ها و فروشگاه‌ها و نقاط پررفت و آمد، به مسافران عرضه مي‌شود.
صنايع ظريفي از جنس نخل،زاده‌هاي هنري نخل‌هاي صبور!
بعضي از آفريده‌هاي خدا سرشار از نعمت است؛ هيچ جزء بي‌فايده و غير قابل استفاده‌اي ندارند. انگار آفريده شده‌اند تا به صورت کامل در دسترس باشند و چاله‌هاي زندگي انسان‌ها را پر کنند. درخت خرما يکي از اين آفريده‌هاي خوب خداست؛ نه تنها ميوه‌هاي نارس و رسيده اين درخت، نعمت بزرگي است، که با برگ‌ها و ساقه‌هاي درخت نخل نيز انواع گوناگوني از صنايع دستي ساخته مي‌شود.
در جنوب کشور، حتي هسته‌هاي خرما هم دور ريخته نمي‌شود و از آنها نيز صنايع دستي زيبايي مي‌سازند. در واقع، از همه قسمت‌هاي شکل دهنده اين درخت صبور، کالاهايي توليد مي‌شود که زاده‌هاي هنري درختان نخل به شمار مي‌روند. صنايع دستي بومي و قديمي ايران، نظير بادبزن، کلاه، حصير، جارو، جلتو، صالحو، سبد مُغي، بافتوئو، کشکدون، ترازوي حصيري و پادري، از جمله مصنوعاتي است که به وسيله شاخ و برگ درخت خرما يا همان مغ، با دستان هنرمند زنان کشورمان ساخته و بافته مي‌شود.
در طبيعت پرنعمت ايران، کمتر درختي مي‌توان يافت که مانند نخل، همه اجزاء آن مفيد و قابل استفاده باشد. ميوه‌ نخل به صورت‌هاي مختلف قابل نگهداري و مصرف است و از شاخ و برگ آن، همچون هيزم براي گرم کردن و پختن استفاده مي‌شود. کُنده و شاخه‌هاي خشک نخل، در پوشش سقف خانه‌ها و احداث خانه‌هاي «کپري» به کار مي‌آيد و از برگ آن، هم خشک و هم تر، انواع فرش و وسايل زندگي ساخته مي‌شود؛ حصير يا «بوريا» يکي از عمده‌ترين محصولاتي است که منشأ پيدايش‌ آن، درخت خرما است. «بوريا» يک تکه حصير يکپارچه است که موارد مصرف متعددي براي آن مي‌توان در نظر گرفت. «بوريا» را به عنوان يک فرش موقت روي زمين مي‌گسترانند و يا هنگام انجام امور روزمره خانه، توسط زنان خانه‌دار مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
هنر «تنبور سازي» غريب افتاده است،هنرِ دست‌سازي که چه زيبا مي‌نوازد!
يکي از مهجورترين هنرهاي سنتي ايران که مجال عرض اندام نداشته، هنر «ساز سازي» است که به تنهايي گستره‌اي است از زير شاخه‌هاي متنوع که هر کدام درنوع خود با ظرافت و پيچيدگي‌هايي توام است که از آن جمله مي‌توان به ساخت تار، سه تار، عود، سنتور، کمانچه، ني و تمبک اشاره کرد.
هنر «ساز سازي» در نوع خود چکيده‌اي‌ است از هنرهايي چون درودگري، زرگري و معرق که آن را در جايگاه کاربردي‌ترين هنرها قرار داده است. بنابراين، زمزمه برخاسته از سرانگشتان هنرمند نوازنده که جانمان را مي‌نوازد، همه مديون تلاش هنرمند «ساز ساز» است که تيشه عشقش هر لحظه بيستوني در جانمان برمي‌افکند. «قوشمه»، يکي از سازهاي اصيل ايراني است که در خراسان شمالي آن را «قوسمه» هم مي‌گويند. اين ساز، از دو ني به طول 20 سانتيمتر که در کنار هم چسبيده‌اند، شکل گرفته است. در عين حال، ني نوازان حرفه‌اي در روستاها و در بين عشاير، به جاي چوب ني، از استخوان قلم پاهاي پرنده‌ها استفاده مي‌کنند. از نظر موسيقيايي، اين ساز داراي يک «اکتاو» کامل است و مي‌تواند هفت نت اصلي را بنوازد. ساز قوشمه که مخصوص مراسم شادماني و عروسي است، بيش از 70 تا 100 سال قبل، سازي بوده که آن را کولي‌ها در مراسم عروسي مي‌نواختند. با اين حال، نمي‌توان قدرت صدا و توانايي‌هاي شگفت و نواي دلنشين اين ساز محلي غريب و در حال فراموشي را منکر شد.
شهر گهواره، يکي از شهرهاي زيبا و سرسبز استان کرمانشاه است که ساکنان آن به نواختن ساز «تنبور» و ساخت اين ساز تاريخي معروف‌اند. برخي از محققان، پيشنه ساز تنبور را 3500 سال و برخي ديگر نيز پيشينه آن را 5000 سال مي‌دانند. پروفسور «ژان دورينگ» کارشناس برجسته موسيقي شرق از دانشگاه سوربن فرانسه، ساز تنبور را اصيل‌ترين و قديمي‌ترين ساز موسيقي کردي مي‌داند.
قديمي‌ترين هنر دست‌ساز زنان عشاير،زندگي عشير‌ه‌اي در حريم «چيغ»
برخي از صنايع دستي استان کرمانشاه مثل «چيغ بافي» با سابقه‌اي به درازاي 3 هزار سال، راوي فرهنگ و تمدن ديرينه اين ديار است که با وجود صدور آن به کشورهاي مختلف دنيا، در ميان بوميان منطقه در حال فراموشي است. «چيغ» يا «چيت»، يکي از همين صنايعي است که عشاير کرمانشاهي هنوز هم براي حفاظت از سياه چادر هاي خود از آن استفاده مي‌کنند.
نگاهي دقيق تر به «چيغ» و تحليل کاربردي آن نيز از يک تمدن آشکار 3 هزار ساله خبر مي‌دهد؛ اينکه بوميان منطقه چگونه بر اساس دريافتي که از زندگي داشته‌‌اند، وسيله‌اي را مي‌سازند که فضاهاي زندگي را درست مانند پارتيشن بندي هاي امروزي برايشان تفکيک کند.
اين محصول که در نقاط مختلف کشور با عناوين چيق، چيغ يا چيخ از آن ياد مي‌شود و شهرنشين‌ها بيشتر از آن با عنوان «پاراوان» ياد مي‌کنند، محصولي ساده و بدوي است، که با مواد اوليه‌اي بسيار ارزان قيمت ساخته مي‌شود.
چيغ که عبارت از بافت حصيري به پهناي تقريبي ۱۵۰ سانتيمتر است و روي آن نقش‌هاي متفاوتي به وسيله نخ‌هاي رنگارنگ پشمي پديد مي‌آيد، يکي از توليدات مناطق عشاير نشين کشورمان است که براي حفاظت اطراف سياه چادرها از آن استفاده مي‌شود. گاهى نيز در چادرهاى بسيار بزرگ براى جدا سازى بخش‌هاى داخلى چادر از يکديگر استفاده مى‌شود.
«چيغ» از ني که به صورت خودرو در محل زندگي عشاير مي‌رويد، همراه با موي «بز» بافته مي‌شود و از ورود گرما، سرما، باد، باران و خاک به درون چادر پيشگيري مي‌کند. در چيغ‌بافي براي تزئين چيغ از پشم و کامواهاي رنگي استفاده مي‌کنند. نقش‌هاي به کار رفته روي چيغ، هندسي و ذهني است. طرح‌ها، رنگ‌ها و زيبايى‌هاى چيغ به نوعى نشان دهنده سليقه زن کوچ نشين محسوب مى‌شود. هنوز پس از سالها که از زندگى شهرى مى‌گذرد، چيغ در ميان کوچ نشينان جايگاه ويژه اى دارد و به عنوان يکى از هنرها و صنايع دستى اغلب زنان کوچ نشين محسوب مى‌شود.
چرخ کوزه‌گري همچنان مي‌چرخد،چيني سازان چين و ماچين در حيرت!
از خاک بي‌ارزش و آب جاري و روان، زلال حقيقت را به منظر چشم هر ناظري ميهمان مي‌کنند و از گردش چرخ «کوزه گري»، چرخ گردون را به بازي مي‌گيرند تا از ميان اين چرخ و خاک و گردش، ناني حلال به کف آرند و به غفلت نخورند.
اينجا، سرزمين هنر کوزه گري ايران است، کوزه‌گراني که دست در دست هم، آب در خاک، پاي در چرخ و چشم در کوره، کوزه‌ها مي‌سازند و اسباب هنرورزي فراهم مي‌آورند؛ مکتوم دل خويش را نه چون نقاش روي بوم، که روي خاک چون موم پياده مي‌کنند. احساسات پاک و خالصانه خويش را نه با قلم روي لوح و دفتر، که روي «گِل» مي‌نويسند. آنگاه نقش‌ها و رنگ‌ها مي‌زنند اين مصنوعات خاکي و گلي را و چنان ذوق به خرج مي‌دهند که هنرمندان چيني ساز کشور چين و ماچين را نيز به حيرت وا مي‌دارند.
دل در گرو عشق مي‌نهند و بي‌ادعا و بي‌صدا، گلستاني از گل و ريحان به عرصه هنر هديه مي‌کنند. اينجا، اين محرم کوزه‌ها در شهر کوچک «کوزه کنان»، دل هر بيننده‌اي را مي‌ربايد و از خمير تلاش و ضمير زلال خويش، معاش به سماع در گردش چرخ کوزه‌گري مي‌برد. اين روزها در شهر «کوزه کنان» شهرستان شبستر، بيشترين چرخ سفالگري مي‌چرخد.
سفالگري در «لالجين» همدان، يعني مرکز سفال و کوزه گري ايران و همچنين در مناطق لارستان، زنجان، رامسر و کلپورگان و بسياري از شهرهاي ايران هنوز هم رواج دارد.
نقشي بر صنايع دستي دريايي،هنر بادله دوزي بندرعباس در اوج
صنايع دستي و سوغاتي‌هاي مناطق جنوبي کشور به سبب فرهنگ ويژه که نتيجه آميختگي فرهنگ منطقه با فرهنگ ساير ملل در مراودات و ارتباطات دريايي است، داراي تفاوت‌هاي بسياري با ساير مناطق کشور است. به همين دليل، گردشگران ايراني و خارجي به صنايع دستي و سوغات جنوب کشور، توجه ويژه‌اي نشان مي‌دهند.
در اين ميان، اما صنايع دستي دريايي از مهم‌ترين هنرهاي دست‌ساز است. مثلاً، از پوست نرم‌تنان دريايي، ساخته‌هايي مانند اشياي تزئيني و زيورآلات توليد مي‌شود که به دليل رنگ زيباي پوسته‌هاي سخت کاوک و ماوک، جلوه مليح و زيبايي دارند. هنر «بادله دوزي» يا «تلي بافي» که از به هم پيوستن چند نوع زري با يکديگر بافته مي‌شود و معمولاً براي لبه شلوارهاي زنانه مورد استفاده قرار مي‌گيرد نيز بسيار در اين جنوب کشور، به ويژه در بندرعباس رواج دارد. سفالگري، چادرشب‌بافي، گلابتون‌دوزي، شک‌دوزي و «شيريکي پيچ» هم از ديگر صنايع دستي بندرعباس به شمار مي‌رود. سبدبافى و حصيربافى هم در منطقه ميناب و بشاگرد رواج فوق العاده‌اى دارد و گلابتون دوزى که با رشته‌هاي باريک زر و سيم تزئين مي‌شود، از سوغاتي‌هاي مهم بندر لنگه و ميناب است.
هنر «مليله کاري» و چاقو و چاروق زنجان،نقشي از فولاد گداخته تا چاروق چرمين
چکش‌ها بر فولاد گداخته فرود مي‌آيند، مفتول‌هاي نقره مدام کشيده‌تر و ظريف‌تر مي‌شوند، درفش‌ها چرم مرغوب را سوراخ مي‌کنند و پشم‌هاي رنگي بر تارهاي سفيد مي‌خوابند. در بازارهاي پر از رنگ و نقش و پر سر و صداي زنجان همه اينها هست، اما همه صنايع دستي زنجان اينها نيست.
چاقوسازان، مليله‌کاران، چاروق‌دوزان و فرش‌بافان، در کنار دباغان و مسگران و رنگرزان، صبح زود کرکره مغازهشان را بالا مي‌دهند و دست به کار مي‌شوند تا بازار صنايع دستي زنجان را گرم نگه دارند. بازار رنگارنگي که همه چيز دارد؛ از قلم‌تراش تا قداره، از مليله تا چاروق و از فرش‌هاي مرغوب تا گيوه‌هاي سفيد؛ بازار طويلي که قصه صنايعش سر دراز دارد و همچنان بوي تاريخ و هنر مي‌دهد.
فرق چاروق زنجاني‌ها با چاروقي که در قصه‌ها پاپوش چوپان‌ها بود، زياد است؛ چاروقي چرمين مخصوص دشت و بيابان. اين چاروق، پاپوش چرمين ظريفي است مخصوص راه رفتن روي قالي با سري نوک تيز و برگشته که ظاهراً در عصر صفويان معمول شده است. چاروق، پاپوشي است کف چرمي با رويه‌هايي از ابريشم و زري و سيم وگلابتون با دو منگوله. چاروق‌هاي اصيل، پاشنه نداشته‌اند.
گران‌بهاترين سوغاتي زنجاني‌ها، اما حاصل همنشيني رشته‌هاي ظريف سيمين است. شمش‌هاي نقره ذوب مي‌شوند و از قالب مخصوص مي‌گذرند تا تبديل به مفتول‌هايي يک سانتي شوند. بعد، دوباره ذوب مي‌شوند و از قالب مي‌گذرند تا قطرشان اينبار به يک ميلي‌متر برسد. سپس، آنقدر با سيم‌کش کشيده مي‌شوند تا نازک‌تر و ظريف‌تر شوند و آماده مليله‌کاري. مليله‌کاران از تخته و موم قالب مي‌سازند و اين رشته‌هاي سيمين را روي قالب مي‌نشانند و نقش مي‌سازند. نقش‌ها که روي قالب نشستند و طرح کامل شد، روي نقش‌ها را با براده مس مي‌پوشانند و آن را حرارت مي‌دهند تا رشته‌ها به هم وصل شوند و قلمدان بشوند و ظرف چاي‌خوري و جعبه آرايش و زيور و زينت زنان ايراني. در پايان، مليله‌کار هنرمند با خاک اره، اثر هنري‌اش را صيقل مي‌دهد و برق مي‌اندازد تا دل از ببيندگانش ببرد.
آوازه گيوه‌هاي ايراني در جهان،گيوه «ملکي»، پاپوش سرداران فاتح
شهر بروجن يا «اروجن» چهارمحال و بختياري، از دير باز به عنوان پايگاه فرهنگي و هنري اين استان مطرح بوده است. بروجن در زمان‌هاي گذشته، به ويژه در زمان قاجار، براي خان‌هاي بختياري و قشقايي، شهري پرکشش و بسيار جذاب بود.
سرداران فاتح تهران، از جمله سردار اسعد بختياري و صمصام السلطنه بختياري، هنگامي که به تهران رفتند، کفش و پوجاري به پا داشتند؛ يعني همان گيوه مرغوبِ معروف به گيوه «ملکي». اين کفش، آنها را چالاک‌تر مي‌کرد و اسب سواري با آن آسان‌تر بود.
گيوه دوزي بروجن، از زمان قاجار به بعد در همه بازارها و بازارچه‌هاي ايران براي خود جايگاه خاصي داشت. يکي از استادان گيوه دوزي بروجن، که اين هنر را از نياکانش آموخته است، مي‌گويد: در زمان‌هاي گذشته، گيوه بهترين پوشش براي نگهداري پاي مردم ايران، به ويژه در سنگلاخ‌ها و کوهستان‌ها بود. رويه اين کفش‌ها از کرباس ناب و کف آنها از استخوان حيوانات و چوب سخت ساخته مي‌شد. ويژگي اين گيوه‌ها، خنک کردن پا در تابستان و گرمابخشي آن در زمستان بود. به گفته حاج محمد نيکبخت، معروف به محود گيوه‌چي، مهم‌ترين گيوه ساخت اين شهر در زمان‌هاي گذشته، گيوه ملکي يا همان گيوه شاهي بود. آوازه ساخت اين نوع گيوه که هنوز برخي از کوچ نشينان قشقايي استان فارس، آن را به پا دارند، به نمايشگاه‌هاي جهاني هم رسيده است. گيوه دوزي در بروجن، تاريخچه‌اي صد ساله دارد و نخستين گيوه‌ها در زمان صفويه به بازار آمده است. گيوه سنتي، پا را دچار بوي بد نمي‌کند، ولي گيوه‌هاي جديد، با کف پلاستيکي موجب بروز مشکلات پوستي مي‌شود.
تخت گيوه، يا لاستيکي است يا از پارچه‌هاي متقال و چرم گاو تهيه مي‌شود و عمدتاً از منطقه جرقويه يا زرين شهر به بروجن مي‌آيد. تخت و رويه را در کارگاه‌ها به وسيله قلاب به هم وصل مي‌کنند که اين اتصال، به وسيله دوختن نوار چرمي به دور گيوه و مابين تخت و رويه و بالاي پاشنه انجام مي‌شود. اين پاپوش ايراني، بيشتر در شهرهاي کردنشين و مرکزي ايران، به نام گيوه آجيده، تخت چرمي، لته‌اي، تخت لاستيکي و کلاش توليد و مصرف مي‌شود.
هنر سوزن دوزي؛ هويت فرهنگي زنان بلوچ،نقشي از خيال بر تار و پود پارچه‌ها
سوزن دوزي يکي از ظريف ترين هنر هاي دستي ايران است که طي آن تمام يا قسمت اعظم پارچه از کوک و بخيه‌هاي رنگين پوشيده مي‌شود. اين دوخت از اوايل صدر اسلام در ميان بلوچ‌ها رايج شد و در دوره مغول و به خصوص تيموريان و سپس درزمان صفويه به تکامل رسيد.
بدون ترديد، هنر سوزن دوزي زنان بلوچ را بايد در زمره يکي از اصيل‌ترين و زيباترين صنايع دستي کشور به حساب آورد. اين صنعت که در آن ذوق و خلاقيت زنان سوزن دوز به صورت طرح‌هاي سنتي رخ نشان مي‌دهد، امروزه در ميان صنايع هنري و سنتي ايران مرتبه و مقام بسيار والايي دارد. هر دختر بلوچ از سنين کودکي ، ضمن آموختن و انجام امور مربوط به خانه داري، موظف به فرا گرفتن سوزن دوزي نيز هست و به سبب دخالتي که سليقه‌هاي گوناگون در تهيه نوارهاي سوزن دوزي دارد، مي‌توان طرح‌ها و نقش‌هاي متنوع و اصيل سوزن دوزي را در منطقه بلوچستان مشاهده کرد.
پيشينه هنر زيبا و منحصر به‌فرد سوزن دوزي زنان بلوچ و رواج آن در همه مناطق بلوچستان، به حدي بوده که از آن به منزله هويت، موجوديت و شناسنامه فرهنگي اين قوم ياد مي‌شود.صنايع دستي مردان و زنان بلوچ شامل سوزن دوزي، حصيربافي، سکه دوزي، سفالگري، طلاسازي و آهنگري است که در اين بين، هنرسوزن دوزي و حصيربافي از جايگاه ويژه اي برخورداراست. هنرسوزن دوزي را مي‌توان عصاره درد دل‌هاي زنانه و بازتاب خاطرات تلخ و شيرين قومي در طول تاريخ برشمرد که خود آميزه‌اي ذهني از آهنگ و ريتم حرکت دست‌ها است که منجر به پديد آمدن آثاري جان وار و جاودانه بر تار و پودي سرد و بي‌روح مي‌گردد.

DESIGN BY SOORI
تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت برای مدیران این سایت محفوظ می باشد