رقيه بهزادي - میراث خبر - گروه تخصصي: ايرانيان به واسطه اهميتي كه به شادي ميدادند در طول سال به مناسبتهاي مختلف جشنهاي گوناگوني برپا ميداشتند و در ضمن آن، مراسم و آدابي برگزار ميكردند. اين مراسم و دعاخوانيها را «جشنخواني» ميناميدند و به طور معمول در آغاز هر جشني انجام ميشد و ميشود.
اما كمكم عنوان جشنخواني به خود جشن و عيد نيز اطلاق شد و هر دو مفهوم و معناي مشتركي را به خود گرفتند. از جمله اينها جشنهاي دوازدهگانه سال است كه در روزگار ساسانيان و پيش از آن، با آداب و تشريفات ويژهاي برگزار ميشد. زيرا ايرانيان براي هر يك از روزهاي ماه، نامي داشتند و هنگامي كه نام روز با نام ماه برخورد ميكرد آن روز را جشن ميگرفتند.
به طور نمونه فروردين نخستين ماه سال و آغاز بهار است در حالي كه روز نوزدهم هر ماه، فروردين روز ناميده ميشد و زماني كه ماه و روز در فروردين ماه با هم مقارن ميشد جشن فروردگان را بر پا ميكردند. به همين ترتيب جشنهاي ارديبهشتگان، خردادگان، تيرگان، مردادگان، شهريورگان، مهرگان، آبانگان، آذرگان، ديگان (خرم روز)، بهمن گان و اسفندگان نيز برگزار ميشده است.
«نوروز»
روز اول فروردين يا «هرمزد روز» نزد ايرانيان، آغاز سال نو و جشني بزرگ و باستاني به نام نوروز است. اين روز در واقع با وارد شدن خورشيد يا مهر به برج حمل شروع ميشود و ميتوان آن را سرآغاز تجديد سلطنت و حيات خورشيد دانست. برگزاري روز آغاز سال يا نوروز پيوسته با آداب و سنن ويژهاي همراه بوده است.
در ايران باستان دو جشن نوروز و مهرگان، دو جشن مربوط به طبيعت بودند كه اولي آغاز بهار و دومي آغاز فصل سرما بود. در تاريخ از دو نوروز بزرگ و كوچك ذكري به ميان آمده است. روز ششم فروردين يعني خرداد روز را نوروز بزرگ ميناميدند.
در نوروز مراسمي با آيينها و سنتهايي برگزار ميشد كه در نهايت وابستگي اعتقادي انسان را به طبيعت و احترام به مظاهر آن و طلب خير و بركت را نشان ميداد. يكي از اين مراسم، جشن چهارشنبهسوري است.
«ابوجعفر نرشخي» مولف تاريخ بخارا در سده سوم درباره اين جشن مينويسد: «چون در تقويم و روزشماري ايرانيان هر ماه بي كم و كاست سي روز بوده و هر روز نامي داشته است و پنج روز كبيسه را «بهيزك» و اندرگاه ميناميدند... و چون در روزشمار تازيان چهارشنبه ناميمون بوده است، به همين خاطر چهارشنبه آخر سال را با جشن سوري به شادماني ميپرداختند و افروختن آتش، نشانه غلبه روشني بر تباهي و بيماري و موجب تقدس آن شناخته شد.
در برخي از شهرها نظير اصفهان، هيزم را به سه دسته تقسيم ميكردند و برخي معتقدند كه اشاره به سهگانه دين اهورايي يعني «انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك» بوده است.
در واقع نوروز، در ميان اقوام مختلف به مفهوم پاكيزگي ادواري و احيا و بازآفريني متناوب حيات و آفرينش همه مفاهيم زندگي است كه در آن پليدي رانده و سياهي زدوده ميشود. شايد خانهتكاني مفهومي از همين انديشه است. ارواح درگذشتگان فرود ميآيند و چشم انتظار مرحمت هستند. در ميان اقوام هند و اروپايي، فرقهاي به نام هيتي Hittie، جشن بهاري و جشن نوروز را بر پا ميكردند و ظاهرا وابسته به گوشه شناخته شدهاي از جشن فصلي است كه نخستين هدف آن نيرو بخشيدن دوباره به زمين پس از ركود زمستان و مظهر حيات بر مرگ يا غلبه نيكي بر بدي به شمار ميرود.
در ميان اقوام بينالنهريني، تموز Tammoz يا دوموزي Dumuzi، خداي رويش گياه در بينالنهرين كه برابر با آدونيس Adonis يوناني، سياوش ايراني، اوزيريس Osiris مصري و آدهون Adhon كنعاني است، به عنوان نماد چرخه مرگ و تولد دوباره نباتي و نوزايي به شمار ميرود.
تموز در اساطير آشوري، چوپاني زيباست كه در درگيري با گرازي كشته ميشود، وي همسر ايشتار Ishtar است. خشونت ايشتار هر ساله تموز را از ميان ميبرد و او را به جهان فرودين ميفرستد و بدين ترتيب، فصل خشك آغاز ميشود و گياهان با آن ميميرند و به همين خاطر ايشتار هر ساله به جهان فرودين سفر ميكند تا تموز (بهار و رويش و باروري) را به زمين بازگرداند. نزد آشوريها، يونانيها، مصريها و روميان كه با تمدن خاورميانه رابطه داشتند، اين مراسم بر پا ميشد و يكي ديگر از مراسم تموز جشن آب پاشان بود كه هر ساله، بنابر سنت كهن آشوريان براي مشايعت خداي تموز به جهان فرودين آب ميپاشند تا زودتر بازگردد. چنين رسمي هنوز در ايران به شكل پاشيدن آب به دنبال مسافر وجود دارد.
جشن اكيتو Akitu نام جشن نوروز در بابل است كه همه ساله از آغاز تا دهم ما نيسان در نيمه دوم سال يعني در ماه تشريت برگزار ميشد و ميان جشن سال نو اكيتو و نوروز ايراني همسانيهاي فراواني به چشم ميخورد.
در يونان، آدونيس خدايي بود كه پرستش او در سراسر حوزه مديترانه و آسياي صغير رواج داشت. او از درختي متولد شد و اسطورهاي تمثيلي از مرگ و رستاخيز طبيعت است. برايش چند روزي را در پايان سال ميگريستند (مرگ با زمستان) و سپس به شادي ميپرداختند. در ظروف سفالي دانههاي گياهي سبز ميكردند و آنگاه در پايان جشن بهاري، در آب ميافكندند (همانند رسم ايرانيان).
در مصر بنابر تواريخ و گزارشهاي سده چهارم هجري، در نوروز كسي را به عنوان «ميرنوروزي» برميگزيدند. صورتش را رنگين ميكردند و به شيوه محتسب، دفتري در دست، سوار چهارپايي ميشد و از مردم وجه رايج ميخواست و همه مردم آبرومند را به مسخره ميگرفت. گويا ميرنوروزي و كوسه برنشين بازمانده همين رسم است.
تكرار نمادين كار آفرينش در ايام جشن نوروز تا زمان ما، در ميان منداييان Mandaeans به جاي مانده است؛ تخم كاشتن و سبزه روياندن در اعتدال بهاري معمول بوده كه با آيينهاي كشاورزي همراه شده است و نماد رويش و بالش گياهان و نو شدن (نوروز) زندگي انساني و طبيعت است