اساطير هر سرزمين، بيشک آئينههاي تمامنمايي هستند از آن سوي هزارهها، آنجا که تاريخ و حتي باستانشناسي در ميماند، اساطير رخ مينمايند و گذشته را در قالبهاي ديگرگون شدهاي روايت ميکنند.
گستره اين روايت زندگي انسانهايي است که ناشناختهاند ولي انديشمندي و انديشهوري آنها در يقين است. باورهاي آئيني و اساطير هر سرزمين در تار و پود تاريخ آن سرزمين گره خورده است. اين دو، سواي از يکديگر نيستند و اساطير نمايانگر آنند که گذشتگان چگونه ميانديشيدهاند، پليديها و نيکيها را چگونه ارزيابي ميکردهاند و در مجموع چگونه فرهنگي داشتهاند.
بدون شک يکي از گنجينههاي ارزنده اساطيري ما ايرانيان "شاهنامه" است. حکيم خردمند ابوالقاسم فردوسي توسي، يادگار جاويدان خويش را با رنج وافر سي ساله سرود و خداپنامک و کتب پهلوي ميانه ديگر، پايههاي اين نگارش جاويد در شمار ميآيند.
حکيم توس در شاهنامه آورده است که:
سر سال نو هر فروردين بر آسوده از رنج روي زمين
چنين جشن فرخ از آن روزگار بماناد از آن خسروان يادگار
اين گفتار شاهنامه خود گوياي آن است که آرياها از روزگاران دور اين رسم را به معناي "روزنو" يعني روزي که بدان سال نو آغاز ميشد، دانستهاند و آن نخستين روز از ماه فروردين است.
آفرينش جهان و پيشنمونههاي گيتي در باور ايرانيان باستان
در باورهاي ايرانيان باستان، اورمزد پس از بيهوشي اهريمن، آفرينش گيتي را ميآغازد. او از زمان بيکران، زمان کرانهمند را ميآفريند تا در هنگام مناسب، آفرينش را به حرکت درآورد و سپس آفرينش پديدههاي گيتي را در ميافکند.
او در يک سال و شش نوبت، پيشنمونههاي شش پديده اصلي آفرينش را ميآفريند که عبارتند از آسمان، آب، زمين، گياه، جانور و انسان.
براساس اين باورها در چهل و پنجمين روز بعد از نوروز، آسمان و ستارگان آفريده شدند. در يکصد و پنجمين روز از نوروز، آب آفريده شد.
در يکصد و هشتادمين روز پس از نوروز، زمين آفريده شد. در دويست و دهمين روز از گذشت نوروز، رستنيها آفريده شدند.
در دويست و نودمين روز سال، جانداران به وجود آمدند و سرانجام در سيصد و شصت و پنجمين روز از گذشت نوروز، انسان آفريده شد.
سالگرد اين آفرينشها شش جشن است که به جشنهاي گاهانبار يا گهنبار معروف است و با فاصلههاي نابرابر در يک سال قرار دارند.
الف- مديوزرم گاه (Medyozarm) به معناي ميان بهار و به يادبود آفرينش آسمان در ارديبهشت ماه.
ب- مديوشم گاه (Medyosham) به مغناي ميان تابستان و به ياد آفرينش آب در تيرماه.
پ- پديشه گاه (Pedishah) به معناي گردآوري غله و به يادبود آفرينش زمين در شهريورماه.
ت- اياسريم گاه (Ayasrim) به معناي بازگشت به خانه و به يادبود آفرينش گياه در مهرماه.
ث- مدياريم گاه (Medyarim) به معناي ميان سال و به يادبود آفرينش چهارپايان در دي ماه.
ج- همسپهمديم گاه (Hamaspahmedim) به معناي همه سپاه و به يادبود آفرينش انسان در روزهاي آخر سال.
پيدايش و وجود جشنهاي گوناگون در پيشينه تمدن هر ملتي گوياي آن است که آن تمدن و مردم انسانيهايي شاد و شاهزي بودهاند و در امور اجتماعي و فرهنگي بيشتر ميانديشيدهاند.
در ايران باستان پيش از نوروز جشنهاي ديگري هم برپا ميشده که ارزشمندترين آنها جشن سده و جشن سوري بوده است. گاهانبار سوري از نمونههاي پيش نوروزي و شباهنگام با افروختن آتش آن را برپا ميداشتند.
آتش در اديان برهمني، بودايي و زرتشتي و نيز اديان سامي مانند يهودي و عيسوي و اسلام جايگاه ويژهاي دارد، در آئين يهود، خداوند به هيأت آتش بر موسي جلوه ميافکند و در آئين اسلام واژه آتش برابر نهاده «نار» است و از نعمتهاي بزرگ خداوند به شمار ميآيد.
گاهانبارهاي ايران باستان که يکي در پس ديگري به پيشباز نوروز ميروند همانند گاهانبارهاي ديگر نمونههاي کاملي از فرهنگ ملي ايرانيان هستند و با نور و روشنايي همواره آميزشي ويژه داشته است.
جشن سوري پس از يورش اعراب به ايران «چهارشنبهسوري» نام گرفت و در يکي از پنج روز آخر سال با آتشافروزي برپا ميشد.
فلسفه بزرگداشت و سپاسداشت آتش زدودن پليديها و پلشتيها بود، زيرا که باشندگان ايران باستان آن را عامل پاکي ميپنداشتند.
ايرانيان باستان به فرزندان خود سه چيز را نيک ميآموختند، «سوارکاري»، «تيراندازي و شکار» و «راستگويي» (دروغ نگفتن) آنان شنبه و آدينه نداشتند و ماه به هفته تقسيم نميشد و هر ماه نزد آنان سي روز و هر روز نام خاص داشت که به نام فرشتگان خوانده ميشد مانند ارديبهشت روز و خرداد روز و غيره.
نوروز از گاهانبارهاي ارزشمند ايرانيان است که پشتوانه و شناسنامهاي اساطيري دارد. اين رخداد بزرگ در دورهاي از سال روي ميدهد که چهره گيتي برنا ميشود و آسمان و زمين زايشي دوباره مييابند. اين نوزايي با شرايط آب و هواي اين سرزمين سرشته شده و هواي ميانگين و برابري روز و شب از ديگر شرايط اين زايش دوباره به شمار ميرود و سنگيني ابر زمستان با ورزش باد بهار از ميان ميرود و چنانکه خيام آورده:
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست برخيز و به جام باده کن عزم درست
کين سبزه که امروز تماشاگه تست فردا همه از خاک تو بر خواهد رست
نوروز براي ايراني به واقع تنها نشانه شادابي روح و جسم و طبيعت نيست بلکه با نگاهي به پشتوانه چند هزار سالهاش تاريخي را در يادها زنده ميداريم که در آن قيام بابک، فريدون و کاوه رقم ميخورد. نوروز فرهنگ و تاريخي است که به ايراني آموخت چگونه با نيرنگها و دروغها و پلشتيها به ستيز برخيزد. چگونه در برابر بيگانگان بايستد و چگونه يورشهاي فرهنگي و سياسي و غيره را پاسخگو باشد.
نوروز آرزوي رستاخيزي ديگر است در دل هر ايراني، روزي که ايراني با تکيه بر پاکي نفس تاريکيها و زبونيها را از چهره وطن بزدايد و رخسار ديگرگون شدهاي را ارائه کند، آن روز، نوروز ايران است.
تاريخ ايران با فرازهايي که در پس پشت نهاده ويژگيهايي دارد که در کمتر سرزميني ميتوان يافت. يورشهاي بزرگ، از اعراب گرفته تا مغولان و تيمورها ماهيتش را از ميان نبرده بلکه آن را آبديده کرده است.
درونمايههاي فرهنگي غني و پربار ملتي چنين، بدان اندازه بوده که با تدبير و انديشه ايراني و توسط همان مهاجمان به ديگر مناطق جهان گسترش يافته و جهانگير شده است.
در فرهنگ و آئين ايران کهن چنان آمده است که در فرجام اهريمن زشت خود (خودتيره) از ميان ميرود و دروغ، بيداد و ستم و نابکاري در سايه خود نيک و نوراهوايي نابود ميشود.
«جشن» اين واژه ديرسال که در «فرس» هخامنشي «YAD» ناميده شده معناي ستايش ميدهد. ستايش و پرستش مذهبي با آميزهاي از سرور و شادماني و نوروز که نژاده ويکر است، نمونه به تمام معني از يک جشن ملي – ديني بوده است.
همانگونه که ميدانيم هخامنشيها سه پايتخت داشتند و «تخت جمشيد» که در دامنه کوه «رحمت» ساخته شده در موسم بهار جايگاه و بارگاه رسمي مراسم نوروز بوده و به اين سبب آن را پايتخت آئيني – ملي نام دادهاند.
درباره پديد آمدن نوروز، تاريخنويسان بسيار نوشتهاند. تعداد بيشماري از اين تاريخنويسان، آن را به جمشيد جم، چهارمين پادشاه از دودمان پيشدادي نسبت دادهاند.
درباره فرَوَهر در آئين کهن ايرانيان
«فرَوَهر» در فرس هخامنشي «فرورتي» در اوستان «فرَوَشي» Fravasi و در پهلوي « فرَوَهر» Fravahr ناميده شده است.
فروهر پيش از خلقت آدمي وجود داشته و از نيروهاي مقدس انسان است که در جوار ارواح مقدسان به سر ميبرده و کارش نگهباني انسان از ابتداي تشکيل نطفه تا دم مرگ است.
پس از مرگ نيز به جايگاه نخستين خويش بازميگردد و براي هميشه در عالم روحاني جاويد ميماند. در طول حيات انسان، او ميکوشد که آدمي با خطا، لغزش، گفتار و کردار زشت و به ويژه دروغگويي خود را نيالايد.
چنين ويژگي آئيني در گاهانبار بزرگ نوروز که پس از سپري شدن يک سال تمام فرا ميرسد، با آتشافروزي و دستافشاني و پايکوبي تکرار ميشده و تفريحات سالم و رواني شاداب دست مايه اين جشن بزرگ بوده است. جشني که آدمي را براي يک سال کار و تلاش دوباره آماده مينموده است.
هفتسين نوروزي
به روزگار ساساني، که تاريخ روشنتر و شفافتري نسبت به دودمانهاي پيشين آن مانند هخامنشيها و پارتها در دست است برگزاري مراسم نوروز آئيني ويژه داشته است.
اين مراسم با گستردن سفره هفتسين آغاز ميشد و در اين خوان گسترده که اندکي بلندتر از سطح زمين گشوده ميشد، افزون بر، اسباب نيايش مانند کتاب مقدس، بَرسُم و آتشدان، ميوهها و خوراکيهاي فصلي نيز قرار داده ميشد.
چيدن اين ابزار و خوراکيها و نوشيدنيها نيز ترتيب ويژهاي داشته و در ظروفي که از چين وارد ميشد و شکستني بود قرار ميگرفت و بعدها نوع از فلز ساخته شده آن در ايران «سيني» نام گرفت.
اين هفتسيني که به تعداد فرشتگان مقرب آئين زرتشت (امشاسپندان) است عبارتند از: اردي بهشت، خرداد، امرداد، شهريور، بهمن، سپندارمز و خود اهورامزدا در سفره قرار ميگرفتند و خوان پر از خوراکي، «هفتسيني» خوانده ميشدند.
«سينهاي هفتگانه» که هر يک به نام يکي از امشاسپندان بود حاوي چيزي بود از جمله سبزه که از کاشين يکي از حبوبات به دست ميآمد و نماد رويش و بالش بهتر دانهها در سال جديد بود و کشاورزان آن را در امور ورزيگري به فال نيک ميگرفتند، از ديگر سوي، رنگ سبز نزد ايرانيان باستان، رنگ مقدس ديني و ملي شمرده ميشده است.
بر اين خوان نوروزي، افزون بر آنچه گفتيم يعني کتاب مقدس، برسم، سبزه، آتشداني که در آن چوبهاي خوشبو ميسوخت، اشيا و خوراکيهاي ديگري نيز گذاشته ميشد که عبارتند از: آئينه، سمنو، سنجد، اسپند، نارنج، سکههاي زرين، سيب، تخممرغ، نان مقدس، پنير، گل بيدمشک، شير و کوزه آب.
آب درون کوزه را بايستي دوشيزهاي شوي نديده از زير آسياب آورده باشد، چون نوروز هنگام زايش و باروري زمين و ابرهاي آسمان و انسانهاست.
کوزه آب نمادي است از آناهيتا، ايزدبانوي آبها و چشمههاي جوشان، جايگاه آناهيتا، اين دوشيزه نيالوده و پاک، در آب درياها و جويبارهاست و هنگامي که آب سفره نوروزي از زير آسيابها برداشته شود برکت گندم و جو آرد نشده را نيز خواهد داشت و موجب گشايش خانواده در سال نو خواهد شد. به گردن کوزه ياد شده، گردنبندي از سنگهاي گرانبها با تارهاي زرين و سيمين ميآويختند و در واقع اين گردن آويز را به گردن آناهيتا، ايزدبانوي زايش و آب ميانداختند تا خشنودي وي را فراخم آورند.
آتشافروزي و آبپاشي
شب سال نو در همه خانه آتش مقدس افروخته ميشد. اين رسم هنوز هم در بسياري از روستاها و شهرها برپاست.
در پي آن مردم به هم آب ميپاشيدند که نمادي از پاکي و آبسالي، سال نو است. مردم به بازديد هم ميرفتند و شکر به يکديگر هديه ميدادند.
زندانيان آزاد ميشدند و بخشش و داد، سراسر ايران را فرا ميگرفت و شيرينکامي و سپيدبختي يکديگر را آرمان ميداشتند.
رهايي انسان از پليديها و نابکاريها و رويکرد به نيکيها، فلسفه خاص نوروز بود که امروز نيز پس از گذشت هزارهها هنوز فصل مشترک ملي بسياري از کشورهاي جهان از هندوستان گرفته تا پاکستان و افغانستان و کشورهاي ورارود و جمهوريهاي تازه استقلال يافته شوروي سابق و ايران و غيره است. نوروز را گرامي ميداريم و در سال نو پيروزي و بهروزي ايرانيان را آرمان داريم.
محمدحسن صارمي ناييني- کارشناس گروه برنامهريزي
گستره اين روايت زندگي انسانهايي است که ناشناختهاند ولي انديشمندي و انديشهوري آنها در يقين است. باورهاي آئيني و اساطير هر سرزمين در تار و پود تاريخ آن سرزمين گره خورده است. اين دو، سواي از يکديگر نيستند و اساطير نمايانگر آنند که گذشتگان چگونه ميانديشيدهاند، پليديها و نيکيها را چگونه ارزيابي ميکردهاند و در مجموع چگونه فرهنگي داشتهاند.
بدون شک يکي از گنجينههاي ارزنده اساطيري ما ايرانيان "شاهنامه" است. حکيم خردمند ابوالقاسم فردوسي توسي، يادگار جاويدان خويش را با رنج وافر سي ساله سرود و خداپنامک و کتب پهلوي ميانه ديگر، پايههاي اين نگارش جاويد در شمار ميآيند.
حکيم توس در شاهنامه آورده است که:
سر سال نو هر فروردين بر آسوده از رنج روي زمين
چنين جشن فرخ از آن روزگار بماناد از آن خسروان يادگار
اين گفتار شاهنامه خود گوياي آن است که آرياها از روزگاران دور اين رسم را به معناي "روزنو" يعني روزي که بدان سال نو آغاز ميشد، دانستهاند و آن نخستين روز از ماه فروردين است.
آفرينش جهان و پيشنمونههاي گيتي در باور ايرانيان باستان
در باورهاي ايرانيان باستان، اورمزد پس از بيهوشي اهريمن، آفرينش گيتي را ميآغازد. او از زمان بيکران، زمان کرانهمند را ميآفريند تا در هنگام مناسب، آفرينش را به حرکت درآورد و سپس آفرينش پديدههاي گيتي را در ميافکند.
او در يک سال و شش نوبت، پيشنمونههاي شش پديده اصلي آفرينش را ميآفريند که عبارتند از آسمان، آب، زمين، گياه، جانور و انسان.
براساس اين باورها در چهل و پنجمين روز بعد از نوروز، آسمان و ستارگان آفريده شدند. در يکصد و پنجمين روز از نوروز، آب آفريده شد.
در يکصد و هشتادمين روز پس از نوروز، زمين آفريده شد. در دويست و دهمين روز از گذشت نوروز، رستنيها آفريده شدند.
در دويست و نودمين روز سال، جانداران به وجود آمدند و سرانجام در سيصد و شصت و پنجمين روز از گذشت نوروز، انسان آفريده شد.
سالگرد اين آفرينشها شش جشن است که به جشنهاي گاهانبار يا گهنبار معروف است و با فاصلههاي نابرابر در يک سال قرار دارند.
الف- مديوزرم گاه (Medyozarm) به معناي ميان بهار و به يادبود آفرينش آسمان در ارديبهشت ماه.
ب- مديوشم گاه (Medyosham) به مغناي ميان تابستان و به ياد آفرينش آب در تيرماه.
پ- پديشه گاه (Pedishah) به معناي گردآوري غله و به يادبود آفرينش زمين در شهريورماه.
ت- اياسريم گاه (Ayasrim) به معناي بازگشت به خانه و به يادبود آفرينش گياه در مهرماه.
ث- مدياريم گاه (Medyarim) به معناي ميان سال و به يادبود آفرينش چهارپايان در دي ماه.
ج- همسپهمديم گاه (Hamaspahmedim) به معناي همه سپاه و به يادبود آفرينش انسان در روزهاي آخر سال.
پيدايش و وجود جشنهاي گوناگون در پيشينه تمدن هر ملتي گوياي آن است که آن تمدن و مردم انسانيهايي شاد و شاهزي بودهاند و در امور اجتماعي و فرهنگي بيشتر ميانديشيدهاند.
در ايران باستان پيش از نوروز جشنهاي ديگري هم برپا ميشده که ارزشمندترين آنها جشن سده و جشن سوري بوده است. گاهانبار سوري از نمونههاي پيش نوروزي و شباهنگام با افروختن آتش آن را برپا ميداشتند.
آتش در اديان برهمني، بودايي و زرتشتي و نيز اديان سامي مانند يهودي و عيسوي و اسلام جايگاه ويژهاي دارد، در آئين يهود، خداوند به هيأت آتش بر موسي جلوه ميافکند و در آئين اسلام واژه آتش برابر نهاده «نار» است و از نعمتهاي بزرگ خداوند به شمار ميآيد.
گاهانبارهاي ايران باستان که يکي در پس ديگري به پيشباز نوروز ميروند همانند گاهانبارهاي ديگر نمونههاي کاملي از فرهنگ ملي ايرانيان هستند و با نور و روشنايي همواره آميزشي ويژه داشته است.
جشن سوري پس از يورش اعراب به ايران «چهارشنبهسوري» نام گرفت و در يکي از پنج روز آخر سال با آتشافروزي برپا ميشد.
فلسفه بزرگداشت و سپاسداشت آتش زدودن پليديها و پلشتيها بود، زيرا که باشندگان ايران باستان آن را عامل پاکي ميپنداشتند.
ايرانيان باستان به فرزندان خود سه چيز را نيک ميآموختند، «سوارکاري»، «تيراندازي و شکار» و «راستگويي» (دروغ نگفتن) آنان شنبه و آدينه نداشتند و ماه به هفته تقسيم نميشد و هر ماه نزد آنان سي روز و هر روز نام خاص داشت که به نام فرشتگان خوانده ميشد مانند ارديبهشت روز و خرداد روز و غيره.
نوروز از گاهانبارهاي ارزشمند ايرانيان است که پشتوانه و شناسنامهاي اساطيري دارد. اين رخداد بزرگ در دورهاي از سال روي ميدهد که چهره گيتي برنا ميشود و آسمان و زمين زايشي دوباره مييابند. اين نوزايي با شرايط آب و هواي اين سرزمين سرشته شده و هواي ميانگين و برابري روز و شب از ديگر شرايط اين زايش دوباره به شمار ميرود و سنگيني ابر زمستان با ورزش باد بهار از ميان ميرود و چنانکه خيام آورده:
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست برخيز و به جام باده کن عزم درست
کين سبزه که امروز تماشاگه تست فردا همه از خاک تو بر خواهد رست
نوروز براي ايراني به واقع تنها نشانه شادابي روح و جسم و طبيعت نيست بلکه با نگاهي به پشتوانه چند هزار سالهاش تاريخي را در يادها زنده ميداريم که در آن قيام بابک، فريدون و کاوه رقم ميخورد. نوروز فرهنگ و تاريخي است که به ايراني آموخت چگونه با نيرنگها و دروغها و پلشتيها به ستيز برخيزد. چگونه در برابر بيگانگان بايستد و چگونه يورشهاي فرهنگي و سياسي و غيره را پاسخگو باشد.
نوروز آرزوي رستاخيزي ديگر است در دل هر ايراني، روزي که ايراني با تکيه بر پاکي نفس تاريکيها و زبونيها را از چهره وطن بزدايد و رخسار ديگرگون شدهاي را ارائه کند، آن روز، نوروز ايران است.
تاريخ ايران با فرازهايي که در پس پشت نهاده ويژگيهايي دارد که در کمتر سرزميني ميتوان يافت. يورشهاي بزرگ، از اعراب گرفته تا مغولان و تيمورها ماهيتش را از ميان نبرده بلکه آن را آبديده کرده است.
درونمايههاي فرهنگي غني و پربار ملتي چنين، بدان اندازه بوده که با تدبير و انديشه ايراني و توسط همان مهاجمان به ديگر مناطق جهان گسترش يافته و جهانگير شده است.
در فرهنگ و آئين ايران کهن چنان آمده است که در فرجام اهريمن زشت خود (خودتيره) از ميان ميرود و دروغ، بيداد و ستم و نابکاري در سايه خود نيک و نوراهوايي نابود ميشود.
«جشن» اين واژه ديرسال که در «فرس» هخامنشي «YAD» ناميده شده معناي ستايش ميدهد. ستايش و پرستش مذهبي با آميزهاي از سرور و شادماني و نوروز که نژاده ويکر است، نمونه به تمام معني از يک جشن ملي – ديني بوده است.
همانگونه که ميدانيم هخامنشيها سه پايتخت داشتند و «تخت جمشيد» که در دامنه کوه «رحمت» ساخته شده در موسم بهار جايگاه و بارگاه رسمي مراسم نوروز بوده و به اين سبب آن را پايتخت آئيني – ملي نام دادهاند.
درباره پديد آمدن نوروز، تاريخنويسان بسيار نوشتهاند. تعداد بيشماري از اين تاريخنويسان، آن را به جمشيد جم، چهارمين پادشاه از دودمان پيشدادي نسبت دادهاند.
درباره فرَوَهر در آئين کهن ايرانيان
«فرَوَهر» در فرس هخامنشي «فرورتي» در اوستان «فرَوَشي» Fravasi و در پهلوي « فرَوَهر» Fravahr ناميده شده است.
فروهر پيش از خلقت آدمي وجود داشته و از نيروهاي مقدس انسان است که در جوار ارواح مقدسان به سر ميبرده و کارش نگهباني انسان از ابتداي تشکيل نطفه تا دم مرگ است.
پس از مرگ نيز به جايگاه نخستين خويش بازميگردد و براي هميشه در عالم روحاني جاويد ميماند. در طول حيات انسان، او ميکوشد که آدمي با خطا، لغزش، گفتار و کردار زشت و به ويژه دروغگويي خود را نيالايد.
چنين ويژگي آئيني در گاهانبار بزرگ نوروز که پس از سپري شدن يک سال تمام فرا ميرسد، با آتشافروزي و دستافشاني و پايکوبي تکرار ميشده و تفريحات سالم و رواني شاداب دست مايه اين جشن بزرگ بوده است. جشني که آدمي را براي يک سال کار و تلاش دوباره آماده مينموده است.
هفتسين نوروزي
به روزگار ساساني، که تاريخ روشنتر و شفافتري نسبت به دودمانهاي پيشين آن مانند هخامنشيها و پارتها در دست است برگزاري مراسم نوروز آئيني ويژه داشته است.
اين مراسم با گستردن سفره هفتسين آغاز ميشد و در اين خوان گسترده که اندکي بلندتر از سطح زمين گشوده ميشد، افزون بر، اسباب نيايش مانند کتاب مقدس، بَرسُم و آتشدان، ميوهها و خوراکيهاي فصلي نيز قرار داده ميشد.
چيدن اين ابزار و خوراکيها و نوشيدنيها نيز ترتيب ويژهاي داشته و در ظروفي که از چين وارد ميشد و شکستني بود قرار ميگرفت و بعدها نوع از فلز ساخته شده آن در ايران «سيني» نام گرفت.
اين هفتسيني که به تعداد فرشتگان مقرب آئين زرتشت (امشاسپندان) است عبارتند از: اردي بهشت، خرداد، امرداد، شهريور، بهمن، سپندارمز و خود اهورامزدا در سفره قرار ميگرفتند و خوان پر از خوراکي، «هفتسيني» خوانده ميشدند.
«سينهاي هفتگانه» که هر يک به نام يکي از امشاسپندان بود حاوي چيزي بود از جمله سبزه که از کاشين يکي از حبوبات به دست ميآمد و نماد رويش و بالش بهتر دانهها در سال جديد بود و کشاورزان آن را در امور ورزيگري به فال نيک ميگرفتند، از ديگر سوي، رنگ سبز نزد ايرانيان باستان، رنگ مقدس ديني و ملي شمرده ميشده است.
بر اين خوان نوروزي، افزون بر آنچه گفتيم يعني کتاب مقدس، برسم، سبزه، آتشداني که در آن چوبهاي خوشبو ميسوخت، اشيا و خوراکيهاي ديگري نيز گذاشته ميشد که عبارتند از: آئينه، سمنو، سنجد، اسپند، نارنج، سکههاي زرين، سيب، تخممرغ، نان مقدس، پنير، گل بيدمشک، شير و کوزه آب.
آب درون کوزه را بايستي دوشيزهاي شوي نديده از زير آسياب آورده باشد، چون نوروز هنگام زايش و باروري زمين و ابرهاي آسمان و انسانهاست.
کوزه آب نمادي است از آناهيتا، ايزدبانوي آبها و چشمههاي جوشان، جايگاه آناهيتا، اين دوشيزه نيالوده و پاک، در آب درياها و جويبارهاست و هنگامي که آب سفره نوروزي از زير آسيابها برداشته شود برکت گندم و جو آرد نشده را نيز خواهد داشت و موجب گشايش خانواده در سال نو خواهد شد. به گردن کوزه ياد شده، گردنبندي از سنگهاي گرانبها با تارهاي زرين و سيمين ميآويختند و در واقع اين گردن آويز را به گردن آناهيتا، ايزدبانوي زايش و آب ميانداختند تا خشنودي وي را فراخم آورند.
آتشافروزي و آبپاشي
شب سال نو در همه خانه آتش مقدس افروخته ميشد. اين رسم هنوز هم در بسياري از روستاها و شهرها برپاست.
در پي آن مردم به هم آب ميپاشيدند که نمادي از پاکي و آبسالي، سال نو است. مردم به بازديد هم ميرفتند و شکر به يکديگر هديه ميدادند.
زندانيان آزاد ميشدند و بخشش و داد، سراسر ايران را فرا ميگرفت و شيرينکامي و سپيدبختي يکديگر را آرمان ميداشتند.
رهايي انسان از پليديها و نابکاريها و رويکرد به نيکيها، فلسفه خاص نوروز بود که امروز نيز پس از گذشت هزارهها هنوز فصل مشترک ملي بسياري از کشورهاي جهان از هندوستان گرفته تا پاکستان و افغانستان و کشورهاي ورارود و جمهوريهاي تازه استقلال يافته شوروي سابق و ايران و غيره است. نوروز را گرامي ميداريم و در سال نو پيروزي و بهروزي ايرانيان را آرمان داريم.
محمدحسن صارمي ناييني- کارشناس گروه برنامهريزي